کتاب بی سیم چی تخس

خاطرات شفاهی ابوالقاسم عمو حسینی

امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (EPUB)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 38,000
خرید چاپی
127,000
10%
ت 114,300
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بی‌ سیم‌ چی تخس

 از لحظه‌ی اعزام به جبهه که برای آموزش رفتم، هر روز توی دفتر جیبی‌ام یا گوشه و کنار هر برگه‌ای که به دستم می‌آمد، یادداشتی از اتفاقات رخ داده می‌نوشتم. تا پایان جنگ، روزبه‌روزش را با دقت و وسواس نوشتم که حاصلش نُه دفترِ دویست برگِ جیبی شد.چندسال پیش، حاج حسین کاجی، دوست و همرزم عزیزم خواست تا خاطراتم را برای تبدیل شدن به کتاب در اختیارش قرار دهم؛ اجابت کردم و حالا نتیجه‌اش پیش روی نگاه شماست.

خاطرات شفاهی ابوالقاسم عموحسینی بی‌سیم‌چی لشگر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)

خاطرات نوجوانی پر شروشور که با سختی فراوان خود را به جبهه‌های نبرد می‌رساند و در واحد مخابرات مشغول می‌شود. او بی‌سیم‌چی فرمانده‌هانی همچون شهید زین‌الدین و شهید دل‌آذر و … می‌شود و خاطراتی ناب از دفاع مقدس که تلفیقی از اشک و خنده می‌باشد را در کتاب بی‌سیم‌چی تخس به تصویر کشیده است.

گزیده‌ای از کتاب بی‌ سیم‌ چی تخس

نگاهم به چهره اسرا افتاد. چشم از من برنمی‌داشتند و با وحشت توی خودشان جمع شده‌بودند. فکر می‌کردند می‌خواهم بکشمشان.
عموحسینیِ درس نخوانِ زبان نابلد، عربی حرف‌زدنش گل کرد.
– یا اخی! لا تخف و لا تحزن. انت مسلم و انا مسلم. لا تخف یا اخی!
خودم خنده‌ام گرفته بود. بچه‌های همراهم که دیگر هیچ! با دست، جلوی دهانشان را گرفته بودند و ریزریز میخندیدند.

رحیم آنجفی، فرمانده محور یکم بود، و محمد بنیادی، فرمانده محور دو. از مدت‌ها قبل شروع عملیات، باهم برای شناسایی منطقه می‌رفتند. از وقتی هم که برمی‌گشتند، تا موقع استراحت، پای نقشه‌ها می‌نشستند و بحث می‌کردند. لابه‌لای بررسی موقعیت جغرافیایی و عِدّه و عُدّه دشمن، شوخی‌شان گل می‌کرد. بنیادی به آقا رحیم می‌گفت: «تو با من نیا گشت؛ یه دفعه اسیرت میکنن، اون‌وقت این بچه‌ها میگن ببین قمی چطوری اراکی رو برد به عراقیا سپرد. »


صفحات کتاب :
382
کنگره :
DSR1629
دیویی :
0843092/955
کتابشناسی ملی :
8996701
شابک :
9786007874783
سال نشر :
1401

کتاب های مشابه بی سیم چی تخس