کتاب مرگ و جادانگی از دیدگاه مولوی نوشتۀ کاظم بازافکن، اساسیترین بحثهای مربوط به مرگ، جاودانگی و نفس را مورد بررسی قرار داده و به دنبال پاسخ به این سؤال است که آیا برای انسان ورای بقا، مرگ و امکان آن وجود دارد یا خیر؟ نگارنده درصدد پاسخگویی به این پرسشها در آثار مولانا است. اثر پیش رو در تلاش است با نگاهی دقیق و بررسی اشعار مولانا، نگاه او را در خصوص مرگ مورد تبیین قرار دهد. آشنایی آدمی با پدیدۀ مرگ و ابدی، پیشینهای به بلندای تاریخ دارد. موضوع مرگ و زندگی پس از آن، هماره انیس و همزاد فکر بشر بوده و در همه حال افکار متفکران، اندیشمندان و پیروان مکتبها و ادیان مختلف را به خود مشغول داشته است. در باور مذهبی با مرگ، انسان از جهان فانی به سرای باقی میشتابد و برای خود نوعی جاودانگی میآفریند.
مولانا با بهرهگیری از آموزههای قرآن کریم بر این عقیده است که انسان پس از مرگ دارای حیات است؛ چرا که خدا در این آیه فرموده است: «آنان پیش ما حاضرند.» زیرا اگر مرگ امری عدمی بود، هیچگاه عبارت «حاضر» برای مردگان بهکار برده نمیشد. همچنین وی به نیکی دریافته بود که مرگ و زندگی از حوزۀ اراده و اختیار انسان بیرون است. هنوز از خوان زندگی به کمال بهره نبرده است که با رسولانِ مرگ یعنی ضعف و سستی ملاقات میکند و این ضعف هر لحظه افزونتر میشود، از قوّت و قدرت او میکاهد؛ امّا عطش او به ادامۀ زندگی هرگز کم نمیشود و آرمان او نه حیاتِ مختوم به مرگ است و نه حیاتِ آمیخته به مرگ. او زندگی جاوید را میطلبد. در این زندگی، مرگ وجود ندارد و انسان جاوید کسی است که زندگی از درون او میجوشد و حتّی خاطرۀ مرگ هم بر او سایه نمیاندازد و این جز به تضمین حیات از سوی خدا میسور نیست. از اینرو، نفسهای بشری ابدی خواهند بود و در صحنۀ رستاخیز حضور خواهند داشت.