در کتابخانه ی نسیم دریایی همه چیز خوب و کتابخون ها مشغول بودند.
آسمان آبی و روشن و همه جا آروم بود که ناگهان در کمال ناباوری دزد دریایی، پیتِ بزرگ و طوطیش، ایگور، با سر و صدا و شتاب از در نسیم دریایی وارد شدند.
آدم هایی که داشتن توی کتابخونه کتاب میخوندن ، از ترس لرزیدن و تنشون مور مور شد.
اونا پشت طبقه ها پنهان شدند و نگاه میکردند.
بوی خیلی بدی میومد،حال بهم زن بود! ولی هیچ کسی تو نسیم دریایی نمی دونست که باید چیکار کنه.
به جز… کتابدار لو که سریع جلو اومد تا ببینه این سر و صدا های غیر قابل تحمل برای چیه.