کتاب ماه خاتون نوشتۀ مجید پورولی کلشتری، روایتگر داستان زندگی دختر حاکم اصفهان در زمان سلطنت صفویان است. اثر پیش رو، رمانی اعتقادی است که فضای داستانی آن از نظر تاریخی به سالها پیش از شکلگیری حکومت صفوی و دورانی پس از ترویج اندیشۀ ابنتیمیه و جغرافیای شهر اصفهان باز میگردد. ماه خاتون، دختر حاکم شهر است که همانند پدرش امیرخسرو و بسیاری از مردم شهر، از پیروان اهل سنت به شمار میروند.
ماه خاتون سخت بیمار است و همۀ طبیبان از مداوای او عاجز ماندهاند. در این میان طبیبی حاذق از اهل کاشان برای مداوای وی به اصفهان میرود. اما این طبیب یکی از علمای تشیع است. در جریان مداوای شفابخش دختر امیرخسرو، مناظراتی میان طبیب و علمای متعصب اصفهان شکل میگیرد که در نهایت به تکفیر او و صدور حکم ارتداد و اعدامش منجر میشود.
در طول این مناظرات و مباحثات، مسائلی مطرح میشود که منجر به شکلگیری نور هدایتی در دل ماه خاتون میشود؛ دختر پای سخنان شیخ رافضی مینشیند و سؤالات او و پاسخهای شیخ دربارۀ جایگاه امامت و فضایل اهل بیت پیامبر (ص) به ویژه امیرالمؤمنین (ع)، بحثهای معرفتی زیادی را برای مخاطبان این کتاب رقم میزند.
امیرخسرو ماهخاتون را دور میزند و برابرش میایستد. با دست، صورتِ ماهخاتون را بالا میآورد و نگاهش میکند.
-کاش رافضی نبود ماهخاتون!
ماهخاتون میگوید:
-خدا را خدا میداند و قرآن را قرآن میداند و رسول را رسول. این عقیده برای زنده ماندن کافی نیست؟!
امیرخسرو میگوید:
-تمام دعوا بر سر علیبنابیطالب است .
-آیا او را به حبّ علیبنابیطالب میکشند؟!
امیرخسرو آرام سری تکان میدهد .
-آری!
ماهخاتون میپرسد:
-و آیا تو نبودی که میگفتی رسول خدا نیز بر حبّ علیبنابیطالب است؟!
امیرخسرو ساکت است. جوابی ندارد.