کتاب 12 گام تا تفکر قدرتمند نوشته ی محمد سیدا، برای جهت دهی به زندگیتان، به شما یاد می دهد که افکارتان را چگونه کنترل و مانند آدم های موفق رفتار و فکر کنید و بدین ترتیب در مسیر موفقیت قرار می گیرید.
همان طور که هر گیاه و درختی برای رشد و پرورش خود احتیاج به آب، هوا و... دارد، انسان هم برای پیشرفت خود به نیروی عقل و فکر نیاز دارد. واقعیت و موقعیتی که اطراف ما قرار دارد همان چیزی است که در ذهن خود ساخته ایم. قرار نیست با نشستن در یک گوشه و رؤیاپردازی مدام به موفقیت رسید. تفکرات ما انرژی بسیار بالایی دارد، به طوری که اگر درست از آن استفاده کنیم، می توانیم بهترین ها را در زندگی از آن خود کنیم. افکار مثبت زندگی زیبایی برای ما به ارمغان می آورد و ما را به نتایج ارزشمندی می رساند و افکار منفی، فقط زندگی منفی را رقم می زند.
زندگی ما را افکارمان می سازد. اگر دقت کنید کاملاً متوجه می شوید که واقعیت را خودمان می سازیم نه هیچ کس دیگر. دیگران در مسیرهایی محدود همراه ما هستند و هرگز نمی توانند تمامی نیازها و آرزوهای ما را درک کنند. اگر بدانیم چگونه از فکرمان برای پیش بردن زندگی استفاده کنیم، قطعاً به مسائل با ارزشی خواهیم رسید که دیگران حتی قدرت فکر کردن به آن ها را نیز ندارند.
ذهن ما از قوانین فیزیکی تبعیت می کند. با مشخص کردن مسیر فکر، تمام انرژی ذهنی ما به سوی هدفمان سرازیر و متمرکز می شود. موفقیت یا شکست ما دقیقاً به نحوۀ انتقال انرژی در ذهنمان بستگی دارد. در نتیجه بهتر است به جای فکر کردن به عواقب، کاستی ها و نگرانی ها، به کارها و برنامه های در حال انجام مان انرژی کافی بدهیم. اگر افکارتان را نوعی انرژی بدانید و باور کنید که با فکر کردن، در حال آزاد کردن انرژی های ذهنی هستید، بهتر می توانید افکارتان را جهت دهید و با آن ها دست و پنجه نرم کنید. اگر دلتان می خواهد از افکار خود به نتایج مثبتی برسید، کافی است افکارتان را در جهت دلخواه و مسیرهای واقعی سوق دهید.
معمولاً رفتارهای ما نتیجه ای جمعی از آموخته های دوران خردسالی و رفتارهای اکتسابی است که در طول زندگی خود داشته ایم. مطمئناً در پارک شاهد زمین خوردن کودکان در زمان بازی بوده اید. بارها مادرانی را دیده ام که سراسیمه به طرف کودکانشان می دوند تا او را بلند می کنند و به او می گویند: «بد خوردی زمین! دیگه نمی خواد بازی کنی! گریه نکن.» و مادرانی را هم دیده ام که به فرزندانشان گوشزد می کنند در بازی، چنین لحظاتی نیز وجود دارد و این امری طبیعی است.
از این دست موارد بسیار است. همین رفتارهای به ظاهر کوچک و بی اهمیت در آینده، تبدیل به یک الگوی رفتاری ثابت خواهد شد، به طوری که به محض مواجهه با اولین مشکل، به سرعت فکر خود را به این قضیه معطوف می کنید که: «من نمی توانم، بهتر است از خیر این کار بگذرم.» یا از طرف پدر، مادر، آموزگاران و دوستان برچسب خوب یا بد به کودک زده می شود. اگر در ذهن دیگران کودکی برچسب بد بخورد، همۀ کارهایش به نظر ناپسند و زشت می آید و کودک خوب حتی اگر کارش چندان قابل توجه نباشد مورد تشویق قرار می گیرد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
بسیارعالی،توصیه میکنم این کتاب را مطالعه نمایید.....