این داستان در دامنه های زاگرس و در میان مردمان کردنشین ایلام اتفاق می افتد . سحر و جهانگیر فرزندان داراب خان و از همسرش آرزو می باشند که خان به دلایلی دستور قتل او را صادر می کند و فرزندانش را به قلعه می آورد و این دو فرزند خان بدون اینکه بدانند خواهر و برادر تنی هم هستند، عاشق هم می شوند و ...
روستا بود و شب دردناک زایمان سوگلی زن زیبای خان بود.
آن زمان روستا فقط سه مامای محلی داشت. ترس بود و هراس شایعاتی که از یک ماه قبل در خصوص مجازات مامای سوگلی در روستا پیچیده و دلها را به درد می آورد.
شایعاتی که بیشتر شبیه دنیای قصه های بی پیرنگ، دور از ذهن بود شایعاتی که توی بازی بچههای کوچه بازتابش به این صورت بود آنها کف میزدن از هم می پرسیدند
اگه نتیجه زایمان زن خان، دختر بشه چه کسی باید مجازات بشه؟ همه بچه ها با هم کف می زدند و جواب می دادن: مامای او، مامای او.
اگه پسر بود چی میدن به او؟ اجابت سه آرزو .
یعنی اگر نوزاد پسر بود سه آرزوی ماما توسط خان برآورده می شود.