کتاب فیلسوفان قرن 21 چه می گویند؛ نوشته اسلاوی ژیژک و جردن پیترسون و ترجمه جناب آقای محمدفرید مشهدی است.
پاندمی تأسفبرانگیز اخیر، بنا بر حکم نبود شرور مطلق، مزایای زیادی هم داشت که برای دانشجویانی چون من، یکی از این مزایا ایجاد فرصت بیشتر برای انجام کارهای شخصی و مورد علاقه بود. انسان طبیعتاً از فرصتهای پیشآمده به نحو احسن استفاده نمیکند اما بههرحال، در کنار افزایش میزان کارهای عبثی که باید از بابت آنها شرمنده بود، بر حجم کارهای مفید نیز افزوده شد - که یکی از این کارها، جستوجو در باب مسائل فلسفی بود که به آشنایی من با اسلاوُی ژیژک منتهی شد. چنانکه دکتر پیترسون هم در جایی از همین مناظرهی فعلی بیان میکند، ژیژک نمیتوانست برای چون منی که هنوز جوان و چه و چه بودم، جذابیت نداشته باشد، حتی اگر میتوانستم بر بسیاری از سخنانش اما و اگر وارد کنم. در همان هنگام هم ایدهی ترجمهکردن حرفهای او به ذهنم رسیده بود، لیکن باتوجهبه اینکه همان زمان اقدامی در این زمینه صورت نگرفت، این ایده که در ابتدای پاندمی شکل گرفته بود، بهتدریج به دست فراموشی سپرده شد تا تابستان ۱۴۰۰ که به نسبت، سخنرانیها و مناظرات او را بیشتر دیده بودم و با دکتر پیترسون هم آشنایی پیدا کرده بودم. هنوز و احتمالاً تا مدتها، زود است که بتوان گفت بر اندیشههای این یا آن، استیلا یافتهام، لیکن آدمی میتواند در حینِ آموختن، به دیگران نیز انتقال دهد - وگرنه با جهانی که امروز، اکثراً طماعان و مریضدِلان بر آن حکمفرمایی میکنند، از کجا معلوم اصلاً برسیم که انبار بزرگی از آموختهها را ذخیره کنیم و تازه بعد از آن، زکاتِ علممان را بپردازیم؟ آدمی خوب است تا حد امکان، بدهکار نماند.
ایدهی اولیهای که صرفاً پیرامون ترجمهی همین مناظرهی معروف شکل گرفته بود، بهتدریج شاخوبرگ یافت و اکنون امید میرود که بتوان سِری مجموعهواری از چنین مطالبی را صورتبندی کرد و به دست علاقهمندان سپرد. اینکه عنوان کتاب، به «فیلسوفان» اشاره دارد و دکتر پیترسون بهعنوان یکی از طرفین این مناظره، فلسفه را بهطور آکادمیک تحصیل نکرده است، ممکن است برای برخی از دوستان سوال ایجاد کند. در پاسخ، به سخن یکی از متفکران معاصر ایرانی اشاره میکنم که میگوید تا پیش از قرن بیستم، فلاسفه قلم به دست میگرفتند و حرفهای جهانبینانهی خود را نشر میدادند (و در این معنا، نیوتون و گالیله نیز فیلسوف تلقی میشدند)، لیکن از قرن بیستم به بعد، فلاسفه دوربین بر شانههایشان گذاشتهاند و فیلم و سریال تولید میکنند - بدینمعنا، از چاپلین و هیچکاک تا فینچر و جارموش، همگی فیلسوف محسوب میشوند. تعمیم همین نظر که از فیلسوف، انسانی ژرفاندیش را در نظر دارد که مباحث او به این نحو به علوم انسانی، هستیشناسی، شناختشناسی و نظیر اینها مرتبط میشوند، مرا به این نتیجه میرساند که دکتر پیترسون اتفاقاً یک مصداق بارز در فیلسوفبودن تلقی میشود. البته نظر راقم این سطور ممکن است اندکی از این حدود هم فراتر رود و چنانکه در جاهای دیگر نشان داده است، حتی برخی از گروههای راک نظیر پینک فلوید و افراد به نظر نامربوط دیگر را نیز از این دایره مستثنی نمیداند - درعینحال که جایگاه رفیعتر فیلسوفان متعهد و فیلسوفان متأله، حتماً محفوظ است و محترم. این نظر نیز شاذ یا ضد ارتدوکس نیست و دربارهی آن بحث زیاد شده است و البته مخالفین سرسختی هم دارد (مثلاً بخشی از شکواییهی مرحوم خرمشاهی در بخش انتهایی کتاب خواندنی فرار از فلسفه به همین تعریفناپذیری فلسفه و سردرگمی آن به لحاظ نداشتن هدفی معین و لذا پراکندگی افراطی موضوعات و گرایشمندانِ به آن، بازمیگردد).
در باب «قرن ۲۱ام» هم که بخش مهمتر دغدغهی من بود، این توضیح در اینجا لازم به نظر میآید: در میان آمارهایی که مدام نسبت به کتابنخواندن مردم ایران در قیاس با میانگین جهانی، غر میزنند و فلان مسئول و بهمان نهاد را متهم ردیف اول این بهاصطلاح فاجعهی فرهنگی قلمداد میکنند، هرازگاهی نیز آمارهایی از فلان نمایشگاه کتاب که چقدر فروش شگرفی داشته و امثال ذلک، به گوش میرسد. فارغ از احتمال نیتهای متفاوتی که وجود داشته و در این زمینه ممکن است برخی بدبینتر باشند و برخی خوشبینتر، آمارها ظاهراً نشان میدهد که در جمعیت خریداران کتاب، تمایل قابل توجهی به کتب فلسفی وجود دارد. تاریخ فلسفهی فلان، شرح فلسفهی بهمان یا کتابهای خود فلاسفه.