کتاب عاشقانه های خاکستری نوشته رضا پورعبداللهی و در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. شعر، بی بدیل ترین نوازشگر روح آدمهاست؛ که در هر شرایط زمانی و در هر جغرافیایی، عهده دار بخشی از عاشقانههای آن سرزمین بوده است.
امروزه بسیاری از کنشها و واکنشهای رفتاری ما به خصوص در سنین نوجوانی و جوانی مسئلهای رایج و عمومی است؛ که نشأت گرفته از همین عشقهاست و با تغییرات اندکی در همهی جوامع بشری دیده شده است. محور اصلی عاشقانههای این کتاب نیز بر اساس همین رفتارها و مسائل امروزی است که هر جوانی حداقل با یکی از این اشعار خاطرهای دارد.
میآیم با یک سبد شعر
نشانهای از شاعر عاشق پیشه نیست
عازم تو خواهم شد
اما بینشان از یاری
شهر به هم ریختن را برای خود معنا خواهم کرد
قلبم تندتر میزند را خواهم آموخت
نمیدانم در کدامین کوچه و خیابان
یاد و خاطرهای که نیست را چگونه باید زنده کنم
سرمای نبودن دیگر جزء کدام فصلهاست
تمام شهر پر از تو خواهد شد
من چگونه شهر را به هم بریزم در پی تو
روزهای تاریکی در پیش و رویم است
و شبهایی که پر از بی خوابی ست
این روزها باید یک تو از روزگار بدهکار باشم
یادم اما لبریز از تو خواهد بود
تو که باشی همه مسئلهها را باید حل کنم
گرچه سهم من سختترین مسئلهها باشد
روزهایم با تو چه آسان زیبا خواهد شد
عشق چه معماهای پیچیدهای دارد
شوق زیستن را در من آشکار خواهد کرد
قول و قرارهای نگفته را باید هر روز یادآوری کنم
تو آنقدر نمیآیی که من روزی خواهم رفت
لحظهای برای وداع هم باقی نخواهم گذاشت
خانه تو خراب و من از نو خواهم ساخت
شاید پایان عشق رفتن باشد
ماندن همیشه چاره ساز نیست
آن روز تو را تنها خواهم گذاشت با حسرتهایت
هوای بدون نفسهای هم
آری من دیگر نیستم شاید...
من حرف آخرم را اول گفتهام. نشانهای نیست.