کتاب حاج همت
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب حاج همت از مجموعه کتاب قهرمان من، با قلم شیوا و روان ناهید رحیمی و تصویرسازی مرکز رسانه ای دوران به رشته تحریر درآمده و در انتشارات کتابک منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های زندگی نامه در حوضهی کودکان و نوجوانان قرار گرفته است.
معرفی کتاب حاج همت
احتمالا به فکر کسی هم نمی رسید که جنینی که همه از او قطع امید کرده بودند با تفضل و عنایتی همانند «معجزه» پا به دنیا گذاشت و در آتیه ای نزدیک، به شر مرد و دلاوری غیور مبدل می شود که در جنگ تحمیلی به بالاترین مرتبهی الهی می رسد.
کتاب حاج همت، دارای 20 روایت می باشد که به «زندگی و شخصیت شهید ابراهیم همت» می پردازد.
ابراهیم در سایه ی محبت های پدر و مادری پاکدامن، وارسته و مهربان دوران کودکی را پشت سر گذاشته است. وقتی به سن ۷ سالگی رسید و وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردار بود، به طوری که توجه همه را به خود جلب می کرد.
ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست می آورد و از این راه به خانواده زحمت کش خود نیز کمک می کرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان می بخشید. پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان می داد.
در سال ۱۳۵۶، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوت زده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت.
ابراهیم، در روزگار معلمی، با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی (ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.
هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعله ور می شد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانش آموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روح الله» لبریز سازد و این آشنایی وی را تبدیل کرد به شهید حاج ابراهیم همت.
برشی از متن کتاب حاج همت
سال تحویل
- این دو سالی که دزفول بودیم، هیچ وقت موقع سال تحویل خانه نبودی. می شود امسال سعی کنی پیش هم باشیم؟
ابراهیم لبخندی زد و گفت: «عزیزم، من هم مثل خودت دوست دارم که نه تنها سال تحویل، بلکه تمام سال را کنارت باشم؛ اما وقتی در خط مقدم جبهه، بسیجی هایی را می بینم که مدت ها از خانواده هایشان دورند، به این نتیجه می رسم که همین لحظات کوتاه با هم بودنمان را باید قدر بدانیم».
از ژیلا خداحافظی کرد و رفت. با رسیدن به خط مقدم تصمیم گرفت همراه یکی از بسیجی ها برای شناسایی ارتفاعات منطقه ی گیسکه برود. در یکی از سنگرها پناه گرفتند و با دوربین مشغول شناسایی منطقه شدند. خیلی زود دشمن بعثی متوجه حضور نیروهای ایرانی در آن سنگر شد و شروع به تیراندازی کرد. ابراهیم رو به بسیجی همراهش کرد و گفت: «زودتر باید از سنگر بیرون برویم که اوضاع خیلی بد است».
به محض بیرون رفتن ابراهیم و جوان بسیجی، ناگهان سنگر با توپ خمپاره ای منفجر شد و به هوا رفت. ابراهیم لبخندی زد و زیر لب گفت: «ژیلا خانم! سال تحویل که هیچ، نزدیک بود دیگر خودت را هم هیچ وقت نبینم».. .
خرید کتاب حاج همت
نسخه چاپی کتاب حاج همت را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.