«این داستان را نخوانید» یک کتاب تماماً تجربی است؛ چراکه کامران سحرخیز چه در ساختار و روایت و چه در سوژه و محتوا دست به تجربه ورزی و آزمودن شیوه های نو زده است.
اولین قصه کتاب، همان «این داستان را نخوانید» است. نویسنده در این داستان، به سبک و سیاق نویسندگان پست مدرن، مدام روایت اصلی داستان را به تعویق می اندازد و سرخوشانه با مخاطب و خود متن، شوخی می کند.
«پیله» داستانی است با رویکرد قصه های سوررئال درباره عده ای که سالهاست لب دریا نشسته اند اما هیچ شناختی از آب و شنا ندارند.
«هزار و سیصد و چهل و سومین دوست» هم همین فضای فرا واقعی را دارد و از شخصیتی به نام «آقای انسان دوست» حرف می زند که دوستانش را می خورد!
«پدربزرگِ پدر من» داستان شاعرانه ای است که در آن، راوی به دوازده سالگی پدرش می رود و از چشم او دنیا و آن روزگار را می بیند.
«هرجا عشق بارید از ماست» داستانی است با حال و هوای عرفانی،
اما سحرخیز با همان رویکرد ساختارشکنانه و شوخ وشنگ که به آن اشاره شد، ناگهان از این داستان به داستان «رسا، نه» می پرد که نوعی شوخی با داستان های پلیسی غربی است!
«بی چشم و گوش»،
«پَرَندِ بیچاره»،
«چهل و دو، پنجاه و هفت»،
«دیوژن فضایی»،
«آخرین دف»،
«مردی که هر چه صدا بود با خود برداشت و برد»،
«شلغم خوران»
و «اِسمع، اِفهم» دیگر داستان های کتاب هستند که هر کدام رویکرد تجربی و بازیگوشانه سحرخیز را به نمایش می گذارند.
شابک دیجیتال :
978-600-03-2326-4
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا شیوه ی بیان فوق العاده ای داشت.یکی از کتاب های منحصر به فردی که تا حالا خوندم....
عالی بود...
رایگان نیس که!!...