کتاب رهایم نکن نوشته ی قدرت الله صلح میرزایی و با تصویرگری اعظم واضحی مقدم، توسط به نشر منتشر و روانه بازار کتاب کودک و نوجوان شده است.
قدرت الله صلح میرزایی درباره نوشتن کتاب رهایم نکن می گوید: نوشتن یک داستان، مانند ساختن یک خانه است. ممکن است تمام ابزار و ایدههای مورد نیاز را در اختیار داشته باشید، اما اگر پِی و و بنیان اثر محکم نباشد، حتی زیباترین سازهها نیز دوامی نخواهند داشت. قصه نیز باید طرح و چارچوب مشخصی داشته و از پیرنگ قوی برخوردار باشد. کتاب رهایم نکن با روایت داستانی که دارد، سعی کرده است، یک سوژه دینی، تربیتی و اخلاقی را درون مایه ی خود قرار دهد. در این کتاب فداکاری و کمک به یکدیگر و حل کردن مشکلات و همچنین مهربانی و مراقبت از حیوانات به زیبایی به تصویر کشیده شده است. قهرمان کتاب رهایم نکن، نوجوانی است به نام حسین که با وجود تمام مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه است کار انسانی و خدایی میکند.
داشتم از درون داغون می شدم. دلم می خواست زمین دهن باز کنه و بکشدم پایین. توی خیالم یقە ی لطف الله را گرفتم و بلندش کردم و گفتم: «خجالت نمی کشی؟ مامان من مثل دخترت می مونه. سی سال بیشتر نداره.»
صدایش افکارم را پاره کرد: «حسین آقا، بیا پیش بابای آینده ت!»
عصبانی شدم و گفتم: «زبونت رو گاز بگیر... تو یه شیطونی... با مامان من که کمکت می کنه تا خوب بشی، این طوری رفتار می کنی.»
کلافه از او دور شدم. صدایش همین طور می آمد.
- قهر کردی؟ حسین جان، مطمئن باش به زودی به من می گی: «بابا لطف الله، داری صدهزار تومن پول بهم بدی؟»
از پررویی او از کوره در رفتم. طاقت نیاوردم. با عصبانیت برگشتم کنارش ایستادم و گفتم: «تو دیوونه ای... این حرف ها چیه می زنی؟»
لبخندی زد و گفت: «به مامانت می گم قبول کنه زنم بشه. تو بگو ببینم مگه بَده می خوام با طاهره خانم، مامانت، ازدواج کنم؟»
با فریاد گفتم: «دروغ می گی... تازه گیرم راست بگی، ولی من جنازه ش رو هم روی دوش تو یکی نمی ذارم! تو خودت نمی تونی تا دستشویی بری.»
- خب وقتی بابات شدم، خودت دستم رو می گیری می بری!
گفتم: «حرف زدن با تو فایده ای نداره. به پسر یا دخترت بگو از فردا خدمتکار دیگه ای برات پیدا کنن. فهمیدی؟»
صدای مامانم توی گوشم پیچید: «چی شده حسین؟»
سرم را برگرداندم به سمت او که به سویم می آمد. با عصبانیت به مامانم گفتم: «وسایلت رو جمع کن از این جا بریم... آقا لطف الله آدم خوبی نیست. حق نداری بیایی این جا کار کنی!»
-به تو چه ربطی داره پسر؟
لطف الله بود. گفتم: «مامانم اجازه ش دست منه. مگه نه مامان؟»
مامانم گفت: «الاقل اجازه بده پسر یا دخترش بیان.»
- نه مامان. زودباش باهاش تسویه حساب کن.
لطف الله زیر بار تسویه حساب با مامانم نمی رفت، اما با زور وادارش کردم و این کار را کرد.
نسخه الکترونیکی کتاب رهایم نکن را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس آن را در کتاب خوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
مشخصات کتاب رهایم نکن در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | به نشر |
نویسنده: | قدرت الله صلح میرزایی |
تعداد صفحه: | 64 |
موضوع: | داستان ایرانی، کودک و نوجوان |
قالب: | الکترونیک |