در کتاب کد رمز موفقیت نوشته ی نوا سنت جان، هفت گام اسرارآمیز رسیدن به ثروت و خوشبختی ارائه شده است. نوا با سرزندگی و زبان کاملاً عامیانه اش به شما روشی گام به گام ارائه می دهد. تا با آن به زندگی برسید که می خواهید و شایستگی اش را دارید.
بی شک تاکنون کتاب های بسیاری در زمینه ی رموز موفقیت نوشته شده اند که به دلیل ماهیت این حوزه و جذابیت های ذاتی آن مخاطبان فراوانی را به خود جلب کرده اند و برخی از آن ها نیز بارها و بارها تجدید چاپ شده اند، ولی سؤال کلیدی و بسیار مهمی که برای خوانندگان این نوع کتاب ها مطرح می شود این است که آیا تمام کسانی که این نوع کتاب ها را می خوانند می توانند با تکیه بر روش های ارائه شده به موفقیتی که مورد نظرشان است برسند؟
اگر این کتاب ها (روش ها) مؤثرند، پس چرا عده ی بسیاری بعد از خواندن ده ها کتاب از این دست کماکان ناکام هستند و همچنان به دنبال کتاب ها و روش های جدید می گردند تا شاید بتوانند گره از مشکل خود باز کنند؟
از طرف دیگر، در تمام جوامع انسان های بسیاری وجود دارند که بدون این که حتی یک صفحه از این نوع کتاب ها را خوانده باشند یا در کلاس ها و سمینارهای آموزشی رموز موفقیت شرکت کرده باشند، در زندگی خود به موفقیت رسیده اند و توانسته اند به بسیاری از هدف هایشان دست یابند.
آیا اشکال کار در روش ها و راهکارهای ارائه شده است یا این که برخی دقت و جدیت در پیاده کردن این راهکارها را نداشته اند؟
مؤلف کتاب کد رمز موفقیت (The Secret Code Of Success) از کسانی بوده که بسیاری از این کتاب ها را خوانده و در تعداد زیادی از این نوع کلاس های آموزشی شرکت کرده است و چون نتیجه ی دلخواه را کسب نکرده، با این سؤال اساسی مواجه بوده است.
نوا سنت جان (Noah St. John) بعد از تعمق در نحوه ی تفکر و رفتار بشر به این نتیجه می رسد که ذهن ما قبل از انجام دادن هر کاری چرا بایدها (انگیزه ها، فواید و دلایل انجام دادن آن کار) و چرا نبایدها (هزینه ها و عواقب و ضررهای انجام دادن آن کار) را در دو کفه ی یک ترازو قرار می دهد و به اصطلاح آن ها را سبک و سنگین می کند.
بر این اساس او چرا بایدها (انگیزه های موفقیت) و چرا نبایدهای موفقیت (هزینه ها و عواقب موفقیت) را کنکاش می کند و متوجه می شود که چرا بایدها در ضمیر هشیار (خودآگاه) ما و چرا نبایدها در ضمیر ناهشیار (ناخودآگاه) ما قرار دارند. همه ی انسان ها در ضمیر هشیارشان دوست دارند موفق باشند؛ ولی در ضمیر ناهشیار اکثریت افراد (به اعتقاد مؤلف، نود و هفت درصد افراد) عوامل بازدارنده ی فراوانی وجود دارند که بدون این که خودِ فرد متوجه باشد او را از رسیدن به موفقیت باز می دارند. بنابراین، او عوامل دخیل در موفقیت را به یک کوه یخ تشبیه می کند که بخش اعظم آن (چرا نبایدهای موفقیت) زیر آب و فقط بخش کوچکی از آن (چرا بایدهای موفقیت) روی آب قرار دارد. او درمی یابد که افراد موفق اغلب بدون این که خودشان بدانند به صورت ناهشیار بر این عوامل بازدارنده ی موفقیت غلبه می کنند و به همین دلیل از آموزش دادن آن به دیگران عاجزند، زیرا خودشان نیز از آن آگاهی ندارند.
او ضمن تحلیل روش های سنتی موفقیت متوجه می شود که اشکال عمده ی روش های سنتی موفقیت آن است که به جای پرداختن به این علل (چرا بایدها و چرا نبایدها) به طور عمده بر روش های (چگونه بایدهای) رسیدن به موفقیت تمرکز کرده اند و به همین دلیل این روش ها در غالب موارد به هیچ نتیجه ی محسوسی منجر نمی شوند. مؤلف معتقد است که مسأله ی موفقیت خیلی بیشتر از آن که مسئله ی چگونه باید باشد، مسأله ی چرا باید / نباید است. به این ترتیب، مؤلف ضمن آشنا کردن خوانندگان با این عوامل بازدارنده ی قدرتمند و پنهان، با ارائه ی مفاهیم جدیدی مانند عبارت های تشکیلی، آینه های مهرورز و پناهگاه های امن، نظام های حمایت، قلمروهای عاری از هدف و جراحی جایگزینی هدف، پیدا کردن «نه» و «زیرا» و مشخص کردن این که شما با موفق شدن یا نشدن تان قصد دارید چه کسی را خشنود یا تنبیه کنید، در قالب هفت گام یا مرحله که درمجموع «هرم اجازه ی موفقیت» را تشکیل می دهند، خواننده را به صورت گام به گام در جهت غلبه بر این عوامل بازدارنده ی پنهان و حرکت به سمت قله ی هرم موفقیت هدایت می کند.
جملات برگزیده کتاب کد رمز موفقیت:
- رابطه آینه ای است که در آن می توانید خود را ببینید، نه به صورتی که آرزو دارید؛ بلکه به شکلی که واقعا هستید.
- اگر یک فرد خوب را در یک سیستم بد بگذاری، آن سیستم هر بار برنده خواهد بود.
- بسیاری از مردم از نردبان موفقیتی بالا می روند که به دیوار اشتباهی تکیه داده شده است.
- کوره را برای دشمن تان آن قدر گرم نکنید که خودتان را بسوزاند.
- برای موفقیت راه های بسیاری وجود دارد، اما برای شکست فقط یک راه مطمئن وجود دارد و آن این است که بکوشید همگان را از خود خشنود کنید.
در بخشی از کتاب کد رمز موفقیت می خوانیم:
استادان سنتی موفقیت به ما گفته اند: «خب، اگر تو افکار منفی داری، کافی است فقط مثبت فکر کنی. خود را باور داشته باش هدف هایت را مشخص کن.» آیا فکر می کنید این توصیه برای جرج بیلی هم می توانست کارساز باشد؟ آیا صادقانه فکر می کنید که او می توانست با تکیه بر این گونه توصیه ها برای خودش هدف گذاری کند و از وضعیت فلاکت باری که داشت رهایی یابد.
بله، می دانم که ماجرای جرج بیلی فقط یک فیلم است؛ اما زندگی خودتان چطور؟ خود شما چند بار این گونه توصیه ها را امتحان کرده اید؟ چند بار روحیه ی خود را بالا برده اند و آنچه به شما توصیه شده است (مثبت اندیشیدن، باور داشتن به خود، مشخص کردن هدف های خود) را انجام داده اید؟ این روش تا چه حد برای شما کارساز و اثربخش بوده است؟
شما می توانید پشت سر هم بکوشید تا یک میخ را با استفاده از اره ی برقی ای که به شما داده اند به دیوار بکوبید… یا این که می توانید به جای آن یک چکش بردارید. حالا من می خواهم این چکش را به شما بدهم، چکشی که نام آن «حمایت افرادی که شما را بیش از خودتان باور دارند» است.
این یکی از بزرگ ترین تناقض های این کار است، زیرا چند دهه است که سه درصدی ها به ما می گویند «به خودتان باور داشته باشید»؛ ولی آن ها متوجه نیستند آنچه می گویند درست آن چیزی است که باید باشد.
مشکل این نیست که باور داشتن به خود بیش از استفاده از اره ی برقی ایراد دارد، بلکه مشکل این جاست که وقتی آن ها به شما توصیه می کنند به خودتان باور داشته باشید، ترتیب صحیح را رعایت نمی کنند. به این دلیل که باور داشتن به خود آخرین مرحله در سیر تکاملی موفقیت است و نه اولین آن ها.
کنگره :
HF5386/س84ک4 1393
شابک :
978-964-236-570-8