کتاب راز رهبران بزرگ نوشته ی کن بلانچارد و مارک میلر، برای شما، سازمان تان و افرادی که دنبال رهنمود شما هستند، مفید خواهد بود. راز را یاد بگیرید و آن را به کار ببرید تا رهبری و زندگی تان متحول شود!
راز رهبران بزرگ چیست؟ کن بلانچارد (Kenneth H. Blanchard) که بیشتر کتاب های او در مورد رهبری است و مارک میلر (Mark Miller) که کار خود را از کارگری در خط تولید شروع کرده و به معاونت یکی از بزرگ ترین رستوران های زنجیره ای با خدمات سریع رسیده است، به این سؤال جواب می دهند.
الاری بت جونز، نویسنده ی کتاب مدیر کل و راه در باره ی این کتاب می گوید: این راز، ماجرایی ساده و در عین حال پرجاذبه، گیرا و حاوی حقایق ژرف است. ای کاش همه ی ما این راز را بدانیم.
وقتی راز را یاد گرفتید، آن را فقط برای خودتان نگه ندارید. آن را با دیگران تقسیم کنید و از آن استفاده کنید. در زندگی و عملکرد آن ها تفاوت ایجاد خواهد کرد.»
اگر این راز را بدانید هم روابط تان و هم نتایج تان عالی خواهند شد. این راز، حرکتی در مسیر زندگی از مرحله ی موفقیت به مرحله ی یک بودن است.
در بخشی از کتاب راز رهبران بزرگ (The Secret: What Great Leaders Know and Do) می خوانیم:
وقتی هفته ی جدید شروع شد دبی نگاه متفاوتی به دنیا پیدا کرد. او مصاحبه ای برای روز سه شنبه تدارک دیده بود. او این بار از بخش کارگزینی خواست امکان برگزاری دو جلسه با داوطلب را بدهد و هر یک از جلسات شان برخلاف جلسات معمولِ سی دقیقه ای، نود دقیقه ای باشد. دبی که از جف پیروی می کرد، خلاصه ای از سوابقش را برای داوطلب آماده کرد. او می دانست شاید بعضی ها، در تنظیم سوابق کاری خود روراست نباشند، ولی او می خواست صادق باشد.
دبی در پایان جلسه ی اولی که با داوطلب داشت گفت: «از وقتی که امروز در اختیار ما گذاشتید متشکرم. اگر هنوز به این شغل علاقه مند هستید از شما می خواهم در جلسه ی دیگری نیز شرکت کنید. می دانم که این تصمیم بزرگی برای هر دوی ماست، پس دفعه ی بعد ازتان می خواهم شما با من مصاحبه کنید. هر چیزی که دوست دارید بپرسید. همچنین خلاصه ای از سوابق شخصی و حرفه ای ام را برای شما آماده کرده ام. اگر دوست داشته باشید می توانید به کسانی که سابق بر این با ایشان کار کرده ام زنگ بزنید، ولی اجباری نیست. در هر حال، من باید با شما صادق باشم. بعضی از آنان شاید عالی ترین سخنان را در مورد رهبری گذشته ی من به زبان نیاورند، اما من متعهد شده ام رهبری بزرگ باشم، و این را یک سفر می دانم. این تیم قصد دارد کارهای شگفت انگیزی انجام دهد و شما شاید یکی از کسانی باشید که به ما کمک می کنند.»
متقاضی که به نظر می رسید تعجب کرده است گفت: «هرگز در طول عمرم یک کارفرمای بالقوه، سوابق خودش را به من نداده است.» دبی گفت: «رک گویی شما را ارج می نهم.» دبی اندیشید، سؤالات مصاحبه را آماده خواهم کرد و سوابق طرف را بررسی خواهم کرد. اما این را می دانم که ما می توانیم به راحتی با هم کار کنیم.
آن روز بعدازظهر، دبی وارد کتابخانه شد و دنبال کتابدار گشت. او گفت: «سلام، من دوباره آمدم.» کتابدار سر خود را بالا گرفت، لبخندی به نشانه ی تأیید زد و جواب داد: «سلام.»
دبی گفت: «متأسفانه من نام شما را نمی دانم.»
کتابدار جواب داد: «نام من جیل است. امروز چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟»
دبی گفت: «می خواهم اطلاعات بیشتری در مورد برنامه های رشد فردی کسب کنم.»
جیل گفت: «بله. آن ها گاهی برنامه های رشد شخصی نامیده می شوند و برخی از سازمان ها آن ها را برنامه های رشد کارکنان می نامند. ما چند منبع خوب داریم که به شما کمک خواهد کرد مطالب بیشتری یاد بگیرید.»
در آن لحظه، دبی این سخن جف را به یاد آورد که رهبر بزرگ، همیشه دنبال آدم های بااستعداد است تا به سازمان او ملحق شوند. سابق بر این دبی به دنبال آدم ها نبود. همیشه به بخش کارگزینی تکیه می کرد تا هر کسی را که دم دست است، برای او بفرستد. در هر حال، در پایان هفته، دبی به یکی از سؤالاتی که جف در مورد «مشارکت دادن و باعث رشد دیگران شدن» برای او مطرح کرده بود پاسخ داده بود. آن سؤال این بود: از نظر شما ویژگی های کلیدی کسانی که گزینش می کنید کدامند؟ ویژگی هایی که در فهرست او آمده بودند از این قرار بود: تمایل به خدمت کردن، شخصیت گرم، ذهن چالاک و مهارت های ارتباطی خوب. دبی روبه روی کسی ایستاده بود که به نظر می رسد این ویژگی ها را دارد.
کنگره :
HD۵۷/۷/ب۸ر۲ ۱۳۹۰الف