غزل پنجم:
در چشم تو به کار تماشا نیامدم
هرگز به چشم های تو زیبا نیامدم
در دست من به غیر دل من چه دیده ای؟
ای روزگار، من که به دعوا نیامدم
یک جرعه کافی است مرا، ترس بهر چیست؟
من که برای بردن دریا نیامدم
منت پذیر همت خویشم که پیش تو
یک بار هم برای تمنا نیامدم
انکار کن وجود مرا باز روزگار!
انگار می کنم که به دنیا نیامدم
کنگره :
PIR۸۳۴۹ /ھ۱۵۲ز۹ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-03-1695-2