کتاب به خانه امدم هیچ کلمه ای در انتظارم نبود بسیار ملموس و با پرهیز از بازی های کلامی که متن را دشوار می کند نوشته شده است.
مرا به لامپ های نئون
ایمان بیشتری است از درخشش ستارگانی که
به آن ها مرا نشان می دهی!
چشم بر شب آسمان بهار داشتن با دفی پاره در رگ ها
خیره در غروب تابستان، با آوای کمانچه ای که صبر گربه
را هم کلافه می کند، سر کردن
نه! پنهان نمی شود این عشق که کلاغ ها آن را به
منقار می کشند و موش ها به دندان و پلیس ها به ون
تار ذوالفنون تَنگِ هر چه برگ های ریختة سرزمین من هم که بنشیند
حتی اگر به درخت توت برگردد
از باربد نشانی نیست
که شبدیز سال هاست که مرده است و زیر این ستارگان تنها سایة
آویخته به هم از من و توست
که شبیه پرچمی به جا مانده از جنگی در باد
پریشان می شود...