کتاب راه حل برد - برد برای اختلافات زناشویی (چاپی و pdf)

کتاب راه حل برد - برد برای اختلافات زناشویی نوشته ی گری چاپمن، به شما کمک می کند که یاد بگیرید چگونه همسرتان را درک کنید تا بتوانید به جای برنده یا بازنده شدن در دعوا، اختلافات را حل کنید.

گری چاپمن (Gary Chapman) کتاب راه حل برد - برد برای اختلافات زناشویی (Everybody Wins) را برای هزاران زوجی نوشته است که هرگز از خدمات مشاوران حرفه ای استفاده نکرده اند و علاقه مند هستند یاد بگیرند چگونه اختلافات زناشویی را حل کنند. او تلاش کرده است این اثر را به زبان زندگی معمولی بنویسد نه با زبان فنی یا مفاهیم ادبی تا با آموزش چگونگی حل اختلافات بدون دعوا و درگیری بتواند کیفیت ازدواج تان را بهبود بخشد.

زوج ها در هر چهار فصل ازدواج با یکدیگر درگیری و اختلاف دارند؛ ولی آن هایی که یاد می گیرند اختلافاتشان را حل کنند بیشتر زندگی خود را در فصل بهار و تابستان سپری می کنند و آن هایی که نمی توانند اختلافاتشان را حل کنند خیلی زود به فصل پاییز یا زمستان پیوند زناشویی سقوط می کنند.

تمام زوج ها تقریباً زندگی مشترک را در بهار شروع کرده اند و از زندگی آینده شان چشم اندازی شاد و موفق داشتند. قصدشان این بود که همسرشان را بسیار خوشحال کنند و زندگی زیبایی داشته باشند؛ ولی بعضی از این زوج ها مستقیم از بهار وارد زمستان شدند و تابستان و پاییز را جا گذاشته اند. وقتی گل ها شکفته می شدند و خورشید شروع به تابیدن می کرد، می توانستند نگاهی به فصل بهار زندگی شان بیندازند؛ ولی اکنون می بینند که مدت های زیادی است که گذاشته اند گل های زندگی شان پژمرده شوند.

چه چیزی باعث شد این زوج ها در روابط زناشویی از بهار وارد زمستان سخت و دشوار زندگی شان شوند؟ تقریباً بدون استثنا اختلافات حل نشده باعث بروز چنین وضعیتی می شوند. اختلافات به وجود می آیند و بعضی هم تفرقه انگیز می شوند. این زوج ها یاد نگرفته اند چگونه اختلافات خود را حل کنند، بنابراین تلاش می کنند حرف خود را به کرسی بنشانند و همسرشان را قانع کنند که موضع آن ها درست است. وقتی همسرشان قانع نشد، دلایلشان را با شدت بیشتری تکرار و همسرشان را به بی منطقی و نابخردی متهم می کنند. سرانجام از دعوا و مرافعه خسته می شوند، از یکدیگر فاصله می گیرند و سردی زمستان بر پیوند ازدواج آن ها حکم فرما می شود.

بسیاری از زوج ها به دلیل وجود اختلافات حل نشده احساس درماندگی می کنند. آن ها در برابر خود دو راه بیشتر نمی بینند: یا پیوند زناشویی خود را با وجود همین دلسردی و بدبختی ادامه دهند یا اینکه طلاق بگیرند و امیدوار باشند در آینده جایی کسی را پیدا خواهند کرد که با او سازگارتر باشند. کسانی که راه دوم را انتخاب می کنند نمی دانند که هیچ ازدواجی بدون اختلاف و دعوا نیست.

وقتی در یک دعوا برنده می شوید همسرتان بازنده می شود؛ ولی همه می دانیم که زندگی با یک بازنده خیلی جالب نیست. وقتی یک اختلاف را حل می کنید، شما و همسرتان هر دو برنده می شوید و دوستی و پیوند ازدواج تان مستحکم تر می شود. ازدواج های خوب براساس دوستی استوارند نه برنده شدن در دعواها.

در بخشی از کتاب راه حل برد - برد برای اختلافات زناشویی می خوانیم:

خیلی وقت ها اختلاف واقعی درباره فوتبال یا رنگ دیوارهای حمام نیست، بلکه درباره اختلافات شخصیتی یا نیازهای عاطفی برآورده نشده است. برای مثال، اگر کارها به طور منظم و کامل انجام نشده باشند، افراد با شخصیت کنترل شده از لحاظ عاطفی احساس بی قراری می کنند. از طرف دیگر، افراد باعزت نفس ضعیف درصورتی که همسرشان انتظارات زیاد داشته باشد، احساس سرزنش می کنند. احساس سرزنش و محکومیت ممکن است به حمله متقابل، تلاش در اثبات ارزش خود یا عقب نشینی و فرو خوردن خشم در سکوت منجر شود.

گوش کردن واقعی باعث می شود بتوانیم از کلمات منظور گوینده را به درستی بفهمیم. از طریق گوش کردن واقعی می خواهیم احساساتی را درک کنیم که پشت حرف هاست و بدانیم چرا فرد دیگر درباره موضوع مربوط این چنین احساس قوی ای دارد. درک کردن موجب ایجاد یک فضای عاطفی می شود که در آن اختلافات را می توان حل کرد.

وقتی ناتالی به هانتر گفت: «تو نمی دانی من چه می گویم.» سرانجام توجه او را به خودش جلب کرد. پس از آنکه هانتر مهارت های گوش کردن واقعی را یاد گرفت، به من گفت: «این خردمندانه ترین تجربه زندگی ام است. هیچ کس تاکنون به من یاد نداده است که چگونه گوش کنم. چرا در دانشکده در این مورد کلاسی نداشتیم؟ این تجربه توانست من را از پانزده سال جنگ و دعوا نجات دهد. نمی توانم باور کنم طی این سال ها با گوش نکردن به ناتالی چه رنجی را به او تحمیل کرده ام. به این باور رسیده بودم که دعوا و مشاجره جزئی از زندگی است. تصور می کردم که تمام زوج ها مانند ما دعوا و مرافعه می کنند. با کمال تعجب اکنون احساس می کنم که چقدر به او نزدیک هستم. واقعاً احساس می کنم او را درک می کنم و مهم تر از آن، او احساس می کند که او را می شناسم.» هانتر قدرت حیرت آور گوش کردن واقعی را فهمیده بود.