کتاب زمانی برای عاشقی، با عنوان فرعی عاشقانه های یک فرمانده؛ خاطرات معصومه خدابخشی همسر سردار شهید حاج محسن عینعلی، نوشته ی لیلا گودرزیان فرد می باشد و انتشارات حماسه ماندگار آن را منتشر کرده است.
این کتاب روایتی است عاشقانه از یک زندگی در دل جنگ، شرح حال دختری از روستای «قلعه آقابیگ» تویسرکان که بعد از شهادت محسن به احترام این شهید «عینآباد» نامیده میشود.
نویسنده کتاب زمانی برای عاشقی از اولین دیدارش با راوی مینویسد به سادگی و روانی از حال و هوای همسر شهید در زمان گفتن خاطراتش سخن میگوید، از همراه شدنش با راوی داستان که لازمه یک کار موفق است، چرا که همزاد پنداری نویسنده و راوی یکی از ضروریات نوشتن است.
درک متقابل، خندیدن و گریستن، غوطهور شدن در زندگی گوینده و ذوب شدن در شخصیت او، آنجا که اشاره میکند به اینکه: " در مقابلش مینشینم میدانم که بعد از ۳۵ سال ناگفتههایی را قرار است بشنوم، شنیدن خاطرات شهدا از زبان همسرانشان برایم حس و حال دیگری دارد، غرق میشوم در دنیایی سرشار از عشقشان که متفاوت تر، زیباتر، ماندگارتر و صادقانهتر است از عشقهای امروزی.
در ادامهی مقدمه نویسنده با مهارت آنچه را که پیش روی مخاطب است را در چندین سطر مورد اشاره قرار داده است، از اولین جرقه دیدار معصومه راوی کتاب با محسن حرف میزند با بیان عباراتی چون: «معصومی قصه ما در روزمرگیهای زمانه محسن را از یاد نبرده است. هنوز هم عشقشان تازه است مثل همان ۳۵ سال پیش که دختری ۱۲ ساله بود». با این جملات کوتاه مخاطب متوجه میشود قرار است کتاب عاشقانه را ورق بزند و بخواند.
کتاب آغاز میشود، در ابتدای داستان به روزهای کودکی راوی برمیخوریم در روستای قلعه آقابیگ دختری پرشر و شور عزیز کرده پدرش است بر خلاف رسوم آن زمان روستا، همنشین همیشگی پدرش که بزرگ روستای قلعه آقابیک است هم قدم با او برای سرکشی اهالی روستا میرود. دختری نترس که گاهی اوقات همین نترس بودن و پرجنبوجوش بودنش کار دستش میدهد....
از نظر نویسنده اوج مصیبت زندگی معصومه در بروز امتحان سخت شهادت محسن و بیماری احسان است که تا مدتها نویسنده را تحت تاثیر آن قرار داده است: «وقتی مصاحبه تمام میشود به یک چیز میاندیشم از این به بعد هر وقت باران ببارد خاطرهای تلخ رفتن محسن و ماندن معصومه را برایم تداعی میکند، چنگ زدن به خاک خیس و فریادی که در گلو خفه میشود، دلتنگی و مستاصل شدن در بین راه بیمارستان و گورستان، معصومه را محسن را و خودم را که چطور بنویسم تا حق این دردها و رنجها ادا شود»
دست تقدیر با همه مخالفتهای خانوادهاش با دلش راه میآید و همسر یک رزمنده به نام محسن میشود، رزمندهای که هرگاه به خانه برمیگردد سوغاتی از تیر و ترکش را با خودش به همراه میآورد. فرماندهای که هرگاه همسرش از روزهای نبودنش میپرسد با لبخندی میگوید در جبهه مشغول جفت کردن کفشهای رزمندگان است.
...
چادرم را سرم کردم. رفتم به همان بیمارستان که احسان بستری بود. باورم نمیشد. همان جایی بود که از پنجره روبرویاش دو روز نگاه کردم و اشک ریختم. فهمیدم که آن همه بیتابیام برای آمدن تو بود. خوش غیرت سه روز است که آمدهای، چه بی خبر! سه روز است اینجایی و من بیخبرم. افتان و خیزان رفتم بالای سرش. دستان لرزانم را که مثل تن محسن یخ کرده بود، روی پیکرش کشاندم. گفتم نمیخواهی احوالی از من و پسرت که آن بالا روی تخت بیمارستان غریب و تبدار افتاده است، بگیری؟
...
رفتم روبروی مزارش، باران میبارید. لباسم خیس خیس شده بود. خیس وگِلی روی خاکهای آب گرفته نشستم آنجا روبه روی همان گلزار شهدایی که قبل از عقدمان باهم رفته بودیم. خیره شدم به مزارش که آماده میشد. دستم را بردم روی خاکهای گل شده. از شدت درد چنگ میزدم و آب باران از لابهلای انگشتانم سرازیر میشد و روی زمین میریخت.
نیم ساعت منتظر شدم تا پیکرش را بیاورند. زمان عاشقی هنوز تمام نشده بود باید عهدش را در همان جایی که باهم عهد بسته بودیم یاد آورش میشدم.
زمانی برای عاشقی pdf در نسخه الکترونیک در نرمافزار فراکتاب عرضه شده است. پس از دانلود می توانید آن را فقط در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید.
مشخصات کتاب زمانی برای عاشقی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | حماسه ماندگار |
نویسنده: | لیلا گودرزیان فرد |
تعداد صفحه: | 158 |
موضوع: | خاطرات معصومه خدابخشی همسر سردار شهید حاج محسن عینعلی |
قالب: | pdf اختصاصی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
کتاب بسیار احساسی و جذابیه...