کتاب آرامش معنوی نوشته ی حمیدرضا مظاهری سیف به ارائه ی راهکارهایی برای آرامش روح اختصاص دارد، به صورتی که با مطالعه ی فصل های آن، بینش معنوی شما گسترده و انگیزش معنوی تان تقویت خواهد شد؛ اما برای تغییر رفتار هیچ کاری نمی تواند برای شما انجام دهد، به جزء اینکه یک راهنمای الهام بخش و انگیزه ساز باشد.
زندگی در حال گذر است؛ اما چگونه می گذرد؟ همه ما دوست داریم زندگی با کیفیتی داشته باشیم. زندگی با کیفیت؛ به معنای زندگی همراه با رشد و شکوفایی و درک ارزش حیات است. فردی که نمی تواند ارزش لحظات زنده بودن خود را درک کند و شکرگزار باشد، کیفیت زندگی را از دست داده است.
یکی از عوامل بسیار مهم در افزایش کیفیت زندگی «آرامش» است. آرامش به ما این فرصت را می دهد تا از نعمت هایی که به ما ارزانی شده لذت ببریم، شاد و شکرگزار باشیم و هر روز زندگی را به فرصتی برای حرکت و شکوفایی تبدیل سازیم. اضطراب؛ مانع بزرگی برای دستیابی به کیفیت زندگی است. این حالت نوعی ترس و نگرانی نامشخص است که منشأ آن معلوم نیست. شخص مضطرب خود نیز نمی داند، چه می خواهد و چرا ناآرام است. اضطراب به دو صورت در زندگی ما وارد می شود و کیفیت زندگی را از بین می برد؛ نخست اضطرابی که به صورت دوره ای و لحظه ای پیش می آید. دیگری اضطرابی که پایدار شده و همواره سایه ی سیاه خود را بر زندگی می افکند.
هنگامی که مضطرب هستید، بدن با تپش های قلب، تنفس سریع و کوتاه، بغض در گلو، احساس داغی، لرزش دستان، از دست دادن اشتها، تهوع، بی خوابی، فشار ادرار، سرخی صورت، عرق کردن، دشواری در سخن گفتن و بیقراری عکس العمل نشان می دهد.
اضطراب می تواند موجب گیجی، اختلال در حافظه، اشکال در تمرکز، حواس پرتی، ترس از دست دادن کنترل، مشکل در خودآگاهی، بی خوابی بیش از حد و افکار تکراری شود. هنگامیکه مضطرب هستید، ممکن است احساس عصبانیت، هراس از رخ دادن اتفاقات ناگوار، وحشت، هیجان زدگی، افسردگی یا رنجش کنید.
در مورد اضطراب عوامل بسیاری ذکر شده و نظریه های گوناگونی برای توضیح آن پدید آمده است؛ اما توجه به ماهیت مبهم و ناشناخته ی اضطراب فراگیر ما را با این حقیقت روبه رو می سازد که ریشه ی آن را نمی توانیم در ابعاد مادی زندگی پیدا کنیم. اضطراب قشری است که بر روی ساختار شخصیتی ضعیف نقش می بندد، اگر ضعف های درونی و معنوی را برطرف کنیم، در آن هنگام اضطراب ها مانند توده ای از یخ که در برابر تابش گرم آفتاب قرار گرفته، ذوب خواهد شد. استحکام ساخت درونی نیازمند راهکارهای معنوی است. ساختار درونی نیرومند که با معنویت انباشته و محکم شده، حمله های اضطرابی را سست و بی تاثیر می سازد و به آرامش در زندگی ما خوشامد می گوید، بنابراین دستیابی به آرامش مستلزم سلامت معنوی است. اگر از نظر معنوی سالم و سرشار باشیم، بر همه ی اضطراب ها و استرس های بیهوده غلبه خواهیم کرد. برای رسیدن به آرامش معنوی بر اساس یک نگرش معنوی می توانیم ذهنیت خود را اصلاح کنیم که به دنبال آن احساسات و عواطف مان نیز تغییر خواهد کرد.
خود شما هستید که می توانید تصمیم بگیرید و در ادامه ی تغییرات بینشی و انگیزشی، دگرگونی رفتاری را نیز ایجاد کنید، البته ممکن است در اثر تغییرات نگرشی و عاطفی که با مطالعه کتاب حاضر پدید می آید، انگیزه کافی برای تغییر رفتار را پیدا کنید و به الگوهای عملی تازه بپردازید؛ اما این اثر ماندگار نیست، در نهایت تصمیم و پایداری شما است که فرایند تغییرات را کامل می کند و آرامش را از لایه های عمیق قلب تان شکوفا می سازد، بنابراین به مطالعه کتاب و احساس خوبی که ممکن است هنگام مطالعه و پس از آن داشته باشید، قناعت نکنید و راهکارهای آن را انجام دهید.
توجه داشته باشید که عملکرد شما نیز به تنهایی کافی نیست، هر چند بسیار ضروری است؛ تحولات درونی و معنوی خیلی پیچیده تر از آن هستند که تنها با عمل یا انگیزه و تغییر بینش ایجاد شوند. آرامش معنوی یک موهبت بزرگ است که فقط با اراده ی ما به دست نمی آید، بلکه هدیه ای است که هر کس می تواند از خالق مهربانش دریافت کند.
امیدوارم این کتاب شما را برای این استقبال آماده کند و قلبتان را به روی میهمانی یاد پروردگار و حضور روشن او در زندگی بگشاید. آرامش چیزی نیست که در بیرون از وجود خود آن را پیدا کنید، آن گمشده ای نیست که خارج از قلب در جستجوی آن باشید. آرامش دقیقا همین جا، درون توست. گم نشده، بلکه فراموش شده است. خالق مهربانت آن را جایی در قلب شما گذاشته و کلید یافتن آن یاد اوست. این دست خداست که به قلب ما می رسد و راه های بسته ی آن را می گشاید. دلی که با یاد او زنده شده است، منبع پایان ناپذیر آرامش خواهد بود.
در بخشی از کتاب آرامش معنوی می خوانیم:
هرگاه حالت خشم در وجود شما نمایان می شود، یک لحظه بیندیشید و ببینید از چه خطری می ترسید. گاهی خشم چهره ی دیگر ترس و گاهی چهره ی دیگر غم است. اگر کسی به ما آسیب زده باشد (گذشته) و به خاطر از دست دادن چیزی غمگین باشیم، احتمال دارد این غم به صورت خشم نشان داده شود و اگر احساس کنیم کسی می تواند به ما در آینده آسیب بزند و از این احتمال بترسیم، باز هم ممکن است، خشمگین شویم، بنابراین خشم چهره دگرگون شده ی غم یا ترس است. اکنون برای اینکه درستی یا نادرستی خشم خود را ارزیابی کنیم می توانیم به ریشه و علت آن نگاهی بیندازیم.
اگر غم و اندوه ما سزاوار باشد؛ به معنای این است که غم از دست دادن چیزی را داشته باشیم، در حقیقت از دست دادن آن، ارزش غصه خوردن را دارد، شاید خشم برخاسته از آن هم به جا و درست باشد، اما اگر غمی واهی داشته باشیم؛ به عنوان مثال غم به خاطر از دست دادن چیزی فانی و از دست رفتنی، خشم برآمده از آن نیز واهی و بیهوده است. درباره ی ترس نیز این طور است؛ اگر ترس ما واهی باشد، خشم برخاسته از آن نیز واهی و بی جا است و اگر ترس درست و واقعی باشد، شاید خشم برآمده از آن نیز به جا و شایسته باشد.
در بسیاری از مواقع افراد پرخاشگر از چیزی خشمگین می شوند که در حقیقت هیچ تهدیدی به حساب نمی آید، از اشتباه کوچک فرزند، دوست، همکار، همسر یا هر کس دیگری که ممکن است برای ما عزیز یا غریبه ای بی گناه باشد. ممکن است او بخواهد اشتباه خود را جبران کند؛ اما خشم ما حتی اجازه عذرخواهی نیز به او نمی دهد. در واقع ما در این شرایط نسبت به آنچه از دست داده ایم یا تهدیدی که احساس می کنیم، دچار بزرگ نمایی می شویم. گویی هیچ چیز را نمی بینیم غیر از آن اتفاق کوچک ناخوشایند که پیش آمده یا ممکن است، پیش بیاید.
کنگره :
BF637 /آ45م6 1394
شابک :
978-964-236-662-0