کتاب سه نکته مامان ها داستانی کودکانه است که نویسنده و تصویرگری آن توسط کلر ژوبرت انجام شده و انتشارات به نشر، کتاب های پروانه آن را منتشر کرده است.

معرفی کتاب سه نکته مامان ها
خلاصه کتاب سه نکته مامان ها
برشی از متن کتاب سه نکته مامان ها
خرید کتاب سه نکته مامان ها
دانلود کتاب سه نکته مامان ها

معرفی کتاب سه نکته مامان ها

در این اثر که سومین جلد از مجموعه داستان های پاپاپا است او از دوستان زنبورک خو می آموزد در مقابل لطف و محبتی که والدین به او ارزانی می کنند او نیز باید احترام آن ها را حفظ کند و با مهربانی و ادب پاسخ دوست داشتن و خدمات آن ها را بدهد. این اثر برای کودکان نونهال مقطع پیش دبستانی بسیار مفید و آموزنده است.
پاپاپا هزار‌پای کوچولویی که دنبال راهکارهایی برا ی خوشحال کردن پدر و مادرش می‌گردد و به کمک بچه زنبورها در به در دنبال جواب سوالش می‌گردد.راستی جواب سوال پاپاپا چیست؟
سرکار خانم کلر ژوبرت در کتاب سه نکته‌ی مامان‌ها همراه با پاپاپا می‌رود و جواب را پیدا می‌کند. اگر تو هم دوست داری بدونی چطوری مامان و بابات رو خوشحال کنی این کتاب رو بخون و جواب رو پیدا کن.

خلاصه کتاب سه نکته مامان ها

کلر ژوبرت در داستان سه نکته مامان ها به زبان کودکانه بحث احترام به والدین را به زیبایی از زبان حشرات بیان می کند.
پاپاپا بچه هزارپایی است که قدر مهربانی های پدر و مادرش را نمی دند و با کمک دوستان زنبوری اش متوجه اشتباهش می شود و سعی می کنند جهت جبران و خوشحال کرده پدر و مادرش به دستوالعمل زیر عمل کند:
یک ذره مودب باشد. سه ذره مهربان باشد و نیم ذره به حرف مامان و بابا گوش کند.

برشی از متن کتاب سه نکته مامان ها

عسلو گفت: «تمرین کنی، آسان می شود.» عسلی گفت: «تازه ما هم می خواهیم تمرین کنیم تا مامانمان را خوشحال کنیم.» عسلک گفت: «چون خیلی دوستش داریم.» و سه تایی پر کشیدند.
مامان هزارپا از توی لانه صدا کرد: «پاپاپا جان! کجا رفتی؟»
بچه زنبورها کمی دورتر روی برگی نشستند. پاپاپا جواب داد: «ها؟ چیه؟» آن وقت به کاغذ نگاهی کرد و گفت: «بله مامانی جانم؟! من اینجام! با من کاری داری؟»
مامان هزارپا با تعجب از لانه بیرون دوید و پرسید: «پاپاپا، خوبی؟ یک هو چه شد عوض شدی؟» و دست روی پیشانی پاپاپا گذاشت که مطمئن شود تَب ندارد. بعد خندید و گفت: «بله. کارت دارم عزیزم. لطفاً بیا جوراب هایت را کمی جمع کن. توی لانه جایی برای راه رفتن نمانده.» پاپاپا گفت: «چشم مامانی جانم. زود زود می آیم.»