درددلهای من با کاغذ، نوشتههایی است که در سالیان جوانی و در اوج شکوفایی ذهنی من خلق شدهاند هرچند شور و اضطراب و جوشش جوانی اما اینها هیچکدام به چشمم نمیآمدند گویی انتظار حسی برتر و اثری بالاتر داشتم که مرا متوقف کند و ارزش برگشتن و توجه داشته باشد! اما هیچکس از بازی سرنوشت خبر ندارد چراکه دیگر نه بهتر از این نوشتم و نه حسی برتر از این به سراغم آمد پس روزگار مرا وادار کرد به اثرهایی که فقط با بارش سیلآسا بر من فرود آمده بودند، بازگردم و نگاهی دوباره بیندازم و شگفتا که گویا یک من دیگر آنها را نوشته است، به معنی و حس آنها دوباره پی بردم. همین شد که پس از بیست و اندی سال که در کشاکش به اشتراک گذاشتن درددلهایم گذشت، شاید به اقتضای سن و درک میرایی کالبدی، فکر کردم شاید مشتاقی از این اثر، باری بیندوزد و درسی از زندگی فراگیرد در کنار نیش واقعیت، به امید پنهان درون هر یک از آنها دست یابد نه امیدبخشی سادهلوحانه و نه تلخبینی گزنده که هردو در ذات زندگی زمینی ماست.