کار هنر ز زشت، قشنگ آفریدن است.
شهد و شکر ز جام شرنگ آفریدن است
نازل ترین رسالت اهل هنر چو خور
انوار عشق در دل تنگ آفریدن است.
آن رتبه ای که داد به فرهاد برتری
معشوق ماندگار ز سنگ آفریدن است
از خسروان کسی هنری جز هوس ندید
این فرقه کارشان همه ننگ آفریدن است.
ارباب فتنه اند و به عالم دوامشان
از فتنه های رنگ به رنگ آفریدن است.
ارباب فتنه اند و شب و روز کارشان
در بین خلق آتش جنگ آفریدن است
دستی هم ار کنند به در ز آستین مهر
چون بادبان ز بال نهنگ آفریدن است.
خود را طفیل سفره این فرقه ساختن
از شیر شرزه رو به لنگ آفریدن است.
تعریض "قصری" از سر کین و کنایه نیست
آیینه کی منادی زنگ آفریدن است.
کنگره :
PIR۸۱۴۸ /ب۲۷ق۹ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-03-0388-4