متاسفانه تا کنون توجه زیادی به هنر ایران و مخصوصا هنر ایران اسلامی از لحاظ معنای فلسفی و تمثیلی درونی این هنر نشده است و بیشتر تحقیقات دانشمندان، که اکثرا خارجی بوده اند، به شرح عناصر صوری و مباحث تاریخی معطوف گردیده است.
آن تعمق در جنبه درونی موضوع و علاقه مفرط به کشف معنای واقعی هنر، که در مورد هنر چینی، ژاپنی و هندی از سوی افرادی مانند کوماراسوامی و زیمر و دانییلو و کرامریش و سالمونی و اخیرا رولاند صورت گرفته است، در مورد هنر ایران اسلامی بسیار کمتر دیده می شود.