در بخشی از کتاب می خوانیم
در غزلیات عطار اندیشههای قلندرانه به وفور به چشم میخورد. عاشق آنچنان محو جمال معشوق و مست می الست است که کفر و دین، مسجد و میخانه، کعبه و دیر، زنار و تسبیح همه در چشم او یکسانند. او سراپا عاشق است و عشق از معشوق جدا نمیتواند باشد که معشوق عشق میآفریند و نیروی آن عاشق را چنان به خود میکشد که کهربا کاه را. در این غزلیات می میکده و خرابات و رندی و قلاشی و مستی و بی خویشی اهمیت چشمگیری دارند. محور ابیات و موضوع و اندیشه بر آنها استوار است.(گیلانی، 1394: 27)
کنگره :
PIR۵۰۵۵/ج۷م۶ ۱۳۹۸