کتاب نمایشنامه عروسی خونین، اثر فدریکو گارسیا لورکا؛ با اقتباس از یک حادثه روستایی که در سال 1928درجنوب شهر بندری آلما اتفاق افتاد، نوشته شده است. جزییات ماجرا مربوط میشود به نزاعهای خانوادگی، حسادتهای مردانه و ربودن یک عروس در روز عروسیاش که پیامدهای فاجعهآمیزی درپی داشت. اما نمایشنامه به لحاظ فرم و ساختار نمایشی، متأثر از یک تراژدی روستایی ایرلندی، به نام سواران به سوی دریا، نوشته جان میلینگتون سینگ است که بیانی شاعرانه دارد و شدیداً آیینی فولکلور است."عروسی خون"،"یرما"، و"خانه برناردآلبا" است که دارای یک تم مشترک ظلم به زنان، آداب و سنن فرهنگ اسپانیا، عشقهای فروخورده و آزادی دربند است که در فرم نمایشی آوانگارد و سمبلیتی نگاشته شده است.
در صحنه سوم ما شاهد قسمت درونی آن غاری هستیم که عروس در آن زندگی میکند. در قسمت عقب اتاق دسته گل بزرگی از گل رز قرمز قرار گرفته. دور تا دور درها را پردههای توری با نوارهای قرمز احاطه کرده. بیشتر اجزاء اتاق سفیدرنگ و عبارت از باد بزنها و کوزههای سفالی آبیرنگ و آئینههای کوچکی است.
خدمتکار: بفرمایید.
(او در حالی که ریاکار است، ولی مهربان به نظر میرسد. داماد و مادرش وارد میشوند. مادر ساتن مشکی به تن دارد و روسری توری به سر کرده است و داماد لباسی از جنس مخمل کبریتی که مشکی است به تن داره در حالی که زنجیری بزرگ طلائی رنگی را به خود آویزان کرده است.)
خدمتکار: نمیفرمائید؟ خونه هستن.
(او محل را ترک میکند. مادر و پسر مثل دو تا مجسمه بیحرکت ایستادهاند و یک مکث طولانی برقرار میشود.)
مادر: آیا ساعتت را آوردی؟
داماد: آره. (او اونو در میآورد و نگاهش میکند)
مادر: ما باید سر موقع برگردیم. چقدر اینها دور از مردم زندگی میکنن.
داماد: اما این جا جای خوبیه.
مادر: خوبه. اما دلگیره- چهار ساعت راه بیآب و علف
داماد: این یک زمین بایره.
مادر: پدرت میتونست این جا را پراز درخت کنه.
داماد: بدون آب؟
مادر: اون آب هم پیدا میکرد. در طی سه سال زندگی ما، اون سه تا درخت گیلاس کاشت. (داره به خاطر میاره) درختای گردو را یادت میاد. و همهی باغ انگور را و اون گیاهی که اسمش ژوپیتر بود و گلهای ارغوانی میداد. اما حالا کاملاً خشکیده است. (مکث)
داماد: (به عروس اشاره میکند) اون حتماً داره لباس میپوشد.. .