نظر شما چیست؟

کتاب زینب خانم از مجموعه کتاب قهرمان من، با قلم عاطفه سادات موسوی و تصویرسازی میکاییل براتی به رشته تحریر درآمده و در انتشارات کتابک منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های کودک و نوجوان قرار گرفته است.

معرفی کتاب زینب خانم

قهرمان شما در زندگی تان چه کسی است؟
بهترین دوست شما در زندگی تان چه کسی است؟
می دانید روزهایی که خیلی از آن نگذشته، بچه هایی هم سن و سال شما بودند که کارهای فوق العاده ای انجام دادند.
آن قدر کارشان خوب بود که استثنایی شدند، خدا هم انتخابشان کرد تا ما امروز بعد از سال ها می خواهیم در موردشان بدانیم...
دوست دارید مثل زینب خانم باشید؟
بیاید داستان زینب خانم از مجموعه قهرمان من را بخوانیم.
کتاب زینب خانم، به روایت زندگی نوجوانی دهه شصتی، با همان سرزندگی، تازگی و نجابت، دختری به نام «زینب کمایی» که آرمان ها و تفکراتش با همه متفاوت بود و اعتقادات و خاک وطنش برای وی ارزشمند بود و سربلندی و افتخار را در شهید شدن می دید؛ می پردازد. دختری که در آخر به این سربلندی دست یافت و به وسیله ی گروهک منافقین به شهادت رسید.

خلاصه کتاب زینب خانم

کتاب زینب خانم شامل روایت هایی از زندگی این شهید بزرگوار است که از دوران کودکی تا به شهادت رسیدن ایشان ادامه دارد.
میترا دو خواهر هم به نام های مهری و مینا داشت.
میترای قصه ما از کودکی صبور و بخشنده بود چه از زمانی که هفت سالش بود و سرخک گرفت و تا به زمان به شهادت رسیدن شان.
از همان بچگی مهربان و از خود گذشته بود وقتی که سرخک گرفت و با تب شدید به خانه برگشت و نای راه رفتن نداشت، نگذاشت که مادر اذیت شود و او را تا درمانگاه بغل بگیرد تا آنجا برساند و از همان دوران یاد گرفت که خودخواهی اخلاق خوبی نیست و خواهرانش را در تمام چیزهایی که داشت شریک می کرد.
میترای ما علاقه ی زیادی به قصه های قرآنی داشت و از آنجایی که مادربزرگ برای وی تعریف می کرد اشتیاق پیدا کرد تا قرآن خواندن را بیاموزد و به همین واسطه با حضرت زینب (س) نیز آشنا شد و در یکی از روزهایی که خیلی برای او مهم بود و آن روزی بود که روزه گرفته بود به خانواده اش اعلام کرد تصمیم گرفته تا نامش را به نام زینب تغییر دهد چون حضرت زینب (س) را خیلی دوست داشت.

برشی از متن کتاب زینب خانم

قصه های قرآنی

خانواده کمایی در شهر آبادان زندگی می کردند. شهر آبادان پر از پالایشگاه نفت بود و در آن محله ای مخصوص کسانی که در شرکت نفت کار می کردند، ساخته بودند. پدر زینب خانم، آقا جعفر کمایی هم، کارگر شرکت نفت بود. خانه های همه ی ساکنان آن محله شبیه هم بود. دو طرف کوچه ها شمشادهای سرسبزی بود و در حیاط هر خانه، باغچه ی زیبایی، گل هایش را به هر کس که از آنجا رد می شد، نشان می داد. باغچه ی خانواده ی کمایی از همه ی باغچه ها قشنگ تر بود؛ چون پدر و مادر زینب، سبزی های جورواجوری کاشته بودند و ریحان های باغچه هر روز شاداب تر و سبزتر از قبل می شد. مادربزرگ مادری زینب خانم در محله ی دیگری زندگی می کرد. او نوه هایش را خیلی دوست داشت و هر هفته به خانه آن ها سر می زد. وقتی به خانه ی آن ها می آمد، زینب خانم از ریحان های تازه ی باغچه برای مادربزرگش می چید و به او محبت می کرد. مادربزرگ هم زینب خانم را جور دیگری دوست داشت.

هر وقت زینب خانم کنار مادربزرگ می نشست، او برایش قصه های قرآنی می گفت. یک روز قصه ی حضرت یوسف (ع) را تعریف می کرد که در چاه افتاد و خدا نجاتش داد؛ روز دیگر قصه ی حضرت یونس (ع) را که توی شکم نهنگ گرفتار شد و خدا نجاتش داد و... قصه های قرآنی مادربزرگ زینب خانم را به خواندن قرآن علاقه مند کرد. برای همین مدتی بعد که دختر همسایه ی جدیدشان، کلاس آموزش قرآن برگزار کرد، با اشتیاق به آن کلاس رفت. زینب خانم وقتی قرآن می خواند، احساس می کرد خدا را بیشتر از قبل دوست دارد.. .

خرید کتاب زینب خانم

نسخه چاپی کتاب زینب خانم را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.

خرید کتاب زینب خانم

شابک :
9786225736269

کتاب های مشابه زینب خانم