کتاب «سومین پلاک» به تحقیق زهرا زمانی و قلم فاطمه وفاییزاده به نگارش درآمده است. خاطرات اطرافیان جواد واضحیفرد در یک بازه زمانی بیست و چهار ساله. خاطرات یک فرمانده بیست و چهار ساله! خاطراتی که از او در ذهن اطرافیانش به یادگار مانده است. کتاب «سومین پلاک» به غیر از زندگی شهید جواد واضحیفرد و دو برادر او که پیش از او به شهادت رسیدند. سبک زندگی یک خانواده مسلمان ایرانی در دهههای ۴۰ و ۵۰ را روایت میکند.
کارها که سبک میشد و فرصت کوچکی پیدا میکرد، میآمد خانه، سر میزد. بیشتر وقتها خسته و خاکآلود بود، اما مریم عاشق همان ظاهر آشفتهاش بود. گاهی شب میرسید و میدانست اگر بخوابد نمیتواند با آن خستگی برای نماز شب بیدار شود، با همان حال، نماز شبش را میخواند. بعد از نماز، همین که مریم داشت حرف میزد، خوابش میبرد، معلوم بود چند شبی نخوابیده است. وقتی میخوابید، مریم مدتها مینشست بالای سرش و فقط نگاهش میکرد. انگار میخواست برای تمام موقعهایی که نبود، برای تمام موقعهایی که دلش برایش تنگ میشد، یا شاید برای تمام موقعهایی که نخواهد بود، الان که هست، بنشیند و نگاهش کند.