مقوله ی نابینایی و تأثیر آن بر تحول کودک امری است که شاید مورد غفلت قرار گرفته است. اثر حاضر با اینکه سال ها از تألیف آن می گذرد، اما برای جامعه ی روان شناسی ما به ویژه فعالان حیطه ی تحول، مطالبی جدید به همراه دارد.
رویکرد این اثر همانطور که خود مؤلف در مقدمه اش به تفصیل به آن پرداخته است، بر موارد خاص متمرکز است نه جامعه ی معیار. مطالب ارائه شده در این کتاب با تکیه بر پیشرفت ها و تاخیرهای غیر معمول کودکان نابینا در تحول، سعی در ریشه یابی آنها دارد تا بتواند تحول این کودکان را در مسیری بهینه قرار دهد.
هدف این کتاب کاوش دانسته های ما از متغیرهایی است که بر تحول کودکان دارای آسیب های بینایی تأثیر می گذارد. من به عنوان نقطه ی شروع این فرض را مطرح می کنم که کودکان با شماری از تکالیف سازشی مواجه می شوند که باید در دوره ی تحول اجرا شوند؛ یعنی جهان کودکان را در موقعیت هایی قرار می دهد که باید رفتارهای سازشی خاصی را ایجاد کنند. این رویکرد بیشتر بر خود کودکان و متغیرهایی متمرکز است که بر کیفیت سازشی آنها با این تکالیف مؤثر است در (مانند شیوه های گذشته) مقایسه ی کودکانی که آسیب های بینایی دارند با کودکانی که بینا هستند.
کنگره :
HV۱۵۹۶/۲/و۲ن۲ ۱۳۹۰