یک کارگاه داستاننویسی و این همه ماجرای بامزه؟!! در کارگاه داستان مصوّر پیتی بچهگربه و معاونش مولی، بچهقورباغهها ردیفبهردیف پشت نیمکتها نشستهاند و قرار است حسابی کولاک کنند! مِلوین که دوتا داستان جایزهبَر و پُرفروش نوشته ـ البته به قول خودش ـ قشنگ المشنگه راه انداخته و با دنیسمسواکه سوار ماشین زمان شده و به عصر دایناسورها برگشته! فقط این نیست که؛ دارودستهی بچهقورباغه ها واقعاً کاری میکنند کارِستان! در این کارگاه قورباغهها یادمیگیرند از «شکست» نترسند؛ به قول فلیپی فقط کافیه کاری را انجام بدهند که عاشقش هستند. بچهقورباغهها هم کوتاه نمیآیند و روی ترس را هم کم میکنند. خودتان کتاب را که بخوانید، حساب کار دستتان میآید.