توبی درخت نشین پسری است یک و نیم متری، خیلی کوچک. با خانواده و قوم و خویشها و دیگر درخت نشین ها روی درخت بلوط بزرگ زندگی میکند. پدر توبی اختراع مهمی کرده، اما حاضر نمیشود آن را فاش کند، برای همین خانواده توبی تبعید و زندانی میشوند. فقط توی میتواند فرار کند. او در میان شاخهها میدود و با پاهای خسته و زخمی از دست نشین ها فرار میکند و وارد یک ماجراجویی بزرگ میشود.