کتاب صوتی و من دوستت دارم، رمانی کوتاه و پر احساس از نویسنده توانای سوئدی فردریک بکمن، در مورد مرگ و زندگی و انتخاب های انسان هاست؛ داستانی پر از تصویرپردازی بی نظیر درباره یافتن آنچه واقعا در زندگی مهم است. بکمن به شیوه خاص خودش کتاب را روایت می کند و انتخاب هایی که زندگی بر مسیر انسان قرار می دهد، می نویسد.
کتاب صوتی و من دوستت دارم (The deal of a lifetime) داستانی است درباره آنچه که در ازای نجات یک زندگی، باید قربانی کنیم. اگر نه آینده، که گذشته هم مهم باشد. اگر نه، تنها جایی که می رویم، بلکه ردپایی هم که بجا می گذاریم اهمیت داشته باشد، اگر مجبور باشیم همه دار و ندارمان را بگذاریم؛ خود را فدای چه کسی خواهیم کرد؟
و من دوستت دارم، روایتی از زبان پدری به پسرش در شب کریسمس است. این روایت از طریق یک نامه شکل می گیرد. پدر که شخصیتی سرشناس است در طول سال ها به فردی خود محور و بی ملاحظه تبدیل شده است و هیچ گونه اهمیتی به کسانی که وی را دوست دارند نمی دهد.
اما نگرش وی به زندگی و اطرافیانش در ملاقات وی با دختری در آستانه مرگ تغییری اساسی می کند و سعی دارد زندگی خود را در مسیری نو بیاندازد. بکمن در این کتاب با طنزی خاص و سبک نگارش شگفت انگیزش روایت گر سرگشتگی های نه تنها شخصیت اصلی داستان است بلکه به نوعی سرگشتگی انسان معاصر را نیز توصیف کرده.
فردریک بَکمن (Fredrik Backman)، متولد استکهلم، نویسنده و وبلاگ نویس سوئدی است. پیشترها شهرت وی در سوئد به خاطر وبلاگ نویسی بود، ولی بعدها حین مقاله نویسی برای مجله ی «مترو» موفق به نگارش کتاب «مردی به نام اُوِه» شد که در همان سال بیش از 600 هزار نسخه از آن فروش رفت. مردی به نام اوه به بیش از 30 زبان زنده ی دنیا ترجمه شده، رتبه اول پرفروش های سوئد و نیویورک تایمز را از آن خود کرده و فیلمی برگرفته از آن با همین نام در سال 2016 در سینماهای جهان اکران شد. از دیگر آثار پرفروش بکمن می توان به «مادربزرگ سلام رساند و گفت متأسف است» و «بریت ماری اینجا بود» اشاره کرد.
در بخش آغازین کتاب صوتی و من دوستت دارم می شنویم:
زن دستش را از لای موهایم بیرون کشید. تا حدی خجالت زده می نمود.
«ما نباید چیزی را احساس کنیم. ولی من... همه اش که کار نیست. من هم یک... کارهایی می کنم. من بافتنی می بافم.»
بعد پلوور خاکستری اش را نشان داد. سعی کردم با تحسین سرم را تکان بدهم چون به نظرم او هم چنین انتظاری را داشت. او هم سرش را در هاله ای از دود تکان داد. عمیق ترین نفس عمرم را همان موقع کشیدم.
گفتم: «می دانم که آمده ای مرا ببری و من هم آماده مردنم.» جوری گفتم که انگار دارم دعا می کنم. او هم چیزی گفت که هراسم را باز بیشتر کرد: «به خاطر تو نیامده ام. هنوز وقتش نیست. فردا صبح می فهمی که سالم و تندرستی بعد از این هم عمر درازی می کنی و وقت خواهی داشت که به هرچی می خواهی برسی.»
لرزیدم. خودم را مثل یک بچه بغل زدم و نالیدم: «پس این جا چکار می کنی؟»
«کار.»
آرام گونه ام را نوازش کرد. بعد به انتهای سالن رفت و جلوی دری ایستاد و پوشه اش را باز کرد. آرام مداد سیاهی را درآورد و نامی را خط زد. بعد در اتاق دخترک را گشود.
شابک :
978-600-8740-21-6
کنگره :
PT۹۸۷۷/۱۲ /ک۸و۸ ۱۳۹۶
نظر دیگران //= $contentName ?>
برنامه خیلی خوب وقابل استفاده عموم است من که خواندن این کتاب را شروع کردم خوشم آمده امید وارم که دیگران هم وق...