داستان به زمان جنگ ایران و عراق مربوط می شود و درباره زنی است به نام «آذر» که همسرش «هاشم» در جبهه به سر می برد و او با فرزندش زندگی می کند. پسر غمگین از دوری پدر، مدام با مادرخود لج می کند. یک روز به دست زن قاصدکی میرسد....
همه داستان «قاصدک» در پاره ای از یک روز و در صفحاتی اندک روایت می شود، اما گستره داستان به وسعت تمام جنگ و دلتنگی های آدمیان است. موذنی در این داستان شاعرانه، قصه زنی را روایت می کند که همسرش به جنگ رفته و حالا قاصدکی از او خبر آورده. او گاه به بیان واگویه ها و زمزمه های زن برای شوهرش می پردازد، گاه از زبان زن به بیان حالات و احوالات پسرک شان امید روی می آورد که حالا برای خودش مرد کوچکی شده است و گاه راوی تنهایی زن می شود؛ در همه وضعیت های روایت هم داستانش پهلو به پهلوی شعر می زند، بی آنکه از کلمات آهنگین و تشبیهات شاعرانه سود بجوید؛ چراکه این شاعرانگی در ذات داستان موذنی و تنهایی زن نهفته است؛ تنهایی باشکوهی که رنگ ملال به خود نمی گیرد.
موذنی داستان این زن و پسرک و قاصدک را با زبانی نرم اما استوار پیش می برد تا در پایان داستان، خواننده دریابد که قاصدک، حامل خبر شهادت مرد بوده است. این پایان بندی هم، منطبق با همه داستان، به دام احساساتی گرایی نمی افتد و وجهی حماسی و غرورانگیز دارد. حالا وقتی که خواننده، کتاب «قاصدک» را میبندد، شاید نم اشکی را هم گوشه چشمش احساس کند که داستان خوش ساخت و موجز موذنی برایش به ارمغان آورده است.
کنگره :
PIR۸۲۲۳/و۴۴ق۲ ۱۳۸۸الف
شابک :
978-964-506-839-2