سالها گذشت، باران ها بارید، برگ ها ریخت، از سردی زمستانها به خود لرزیدم یه عمر چشم انتضارت ماندیم تنها حرفهای خود را به باد گفتیم اما هرگز تو نیامدی ، تو نیامدی تا بارش باران ترنم شکفتن باشد، تو نیامدی تا بتوانم در عصر آهن و سنگ و بی مهری های روزگار طاقت بیاورم، اما هنوز منتظریم ، آخر روزی خواهی آمد حتی اگر دیر شده باشد حتی اگر خزان رسیده باشد حتی اگر...
چون میدانیم در تو نور هست، گرمی هست، خنکی هست، تو لطافت ابر نوازشی و خلاصه شده تمام خوبیها، پس منتظر خواهیم ماند. همیشه منتظرت خواهیم ماند.
با تشکر از راهنمایی های ارزشمند استاد گرامی جناب آقای ابراهیم عباسیان
کنگره :
PIR8058 /ز213ھ8 1392
نظر دیگران //= $contentName ?>
محتوای جدید و پر مغزی دارد...