کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند ( رمان )

امتیاز
5 / 0.0
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
155,000
نظر شما چیست؟
کلانتر جکسون گفت: «ورن، این پرونده هنوز جای کار داره، اما بعضی چیزها جور درنمیان. همسر چیس و کارکنانش هنوز نمی‌دونن اون فوت کرده.»
دکتر ورن مورفی در جواب گفت:
- اد، من بهشون می‌گم.
- خیلی خوبه. ماشین من رو ببر. آمبولانس رو هم خبر کن تا بیاد جسد چیس رو ببره. اما درمورد این، با هیچ کسی صحبت نکن. من نمی‌خوام کسی از مردم روستا اینجا جمع بشن، و اگه تو این قضیه رو تعریف کنی، همه‌ی نقشه‌ها برملا می‌شه.
ورن قبل از این که تصمیم به رفتن بگیرد، چند دقیقه‌ای به جسد چیس خیره شد، گویی چیزی را از قلم انداخته بود. به عنوان یک پزشک، او مجبور بود تمام شرایط را بررسی کند.
اد به طرف بچه‌ها رفت و گفت: «شما همین جا بمونید. دوست ندارم کسی توی شهر درباره این ماجرا صحبت کنه. در ضمن، دست یا پاهاتون رو توی جاهایی که گلیه، نگذارید تا ردپا یا دست کسی ثبت نشه.»
صفحات کتاب :
484
دیویی :
813/6
شابک :
9786003840867

کتاب های مشابه جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند ( رمان )