کتاب حاضر، داستاني از شکسپير است که در آن «رومئو» و «ژوليت» دختر و پسر جوانياند که خانوادههاي آنان با يکديگر دشمني ديرينه دارند و ازاينرو اجازه نميدهند آنها با هم ازدواج کنند. وقايع داستان در دو شهر «ورونا» و «مانتوا» در ايتاليا روي ميدهد و خود نمايشنامه مرکب از دو داستان جداگانه است. دو دلداده يعني «رومئو» و «ژوليت» نميتوانند به هم برسند و پس از تنها شب مشترک عشقورزي متوسل به حيلهاي ميشوند. «ژوليت» داروي بيهوش كننده ميخورد و «رومئو» بيخبر از ماجرا فكر ميکند كه معشوقهاش مرده پس او نيز اقدام به خودکشي ميکند . وقتي «ژوليت» از خواب برميخيزد و اثر دارويي بيهوشي از بين ميرود با ديدن مرگ «رومئو» خود را ميکشد.