ای کیو سان (جلد 45):
فردا صبح، موقع دعاخواندن، استاد بزرگ دید که ای کی یو، پشتش را به مجسمه کرده و دعا می خواند.
استاد گفت: «چرا پشتت را به مجسمه کرده ای؟»
ای کی یو گفت: «شما خودتان گفتید که نفس آدم کثیف است، پشتم را به مجسمه کردم تا نفسم به آن نخورد.»
استاد فهمید که حرف درستی نزده و ای کی یو بچه ی باهوشی است و خوب و بد حرفها را می فهمد.
دیویی :
دا808/83ھ932ق 1387