کتاب حاضر، داستانی از مجموعه «عاشقان ناشناس» است که در آن «گلاویژ» و «شامار» ازدواج عاشقانه داشتهاند، اما بهمرور، بدبینی و حسادتهای «شامار»، «گلاویژ» را وامیدارد که به طلاق فکر کند. او برای این کار باید رضایت «ماموستا»، بزرگ آبادی را جلب کند. اما «ماموستا» برای طلاق «گلاویژ» یک شرط میگذارد؛ او باید یکمشت موی پیشانی گرگ وحشی را برای «ماموستا» بیاورد. از سوی دیگر، شامار هم، که میخواهد با گلاویژ زندگی کند، نزد «ماموستا» میرود و از او کمک میخواهد.