از آنجایی که جونا و ایبی خیلی به شیرینی علاقه داشتند، از اینکه به داستان هانسل و گرتل (Sugar and Spice) رفته بودند، خیلی هیجانزده و خوشحال بودند اما اوضاع آن طوری که آنها میخواستند، پیش نرفت. جونا و ایبی به جای هانسل و گرتل توسط جادوگر بدجنس اسیر شدند و او میخواست که آنها را بپزد و بخورد. جونا و ایبی باید راهی پیدا کنند تا هر چه زودتر از دست جادوگر بدذات و این قصه فرار کنند...