آقای نینکر توی سینما کار میکند ولی آرزو دارد یک گاوچران باشد. او برای گاوچرام شدن کلاه و کمند و چکمهی گاوچرانی دارد و برای برقراری عدالت آماده است! اما هنوز یک چیزی کم دارد و آن چیز، اسب است؛ او عاشق اسبی به نام مِیبِلین میشود. مِیبِلین هم آقای نینکر را دوست دارد.
مِیبِلین عاشق تعریف و تمجید و خوردن اسپاگتی و چیزهای شیرین است. درضمن، او از آن دسته اسبهایی است که خیلی زود احساس تنهایی میکنند. اما وقتی آقای نینکر همین ویژگی سوم را فراموش میکند اتفاقی رخ میافتد...