داستان شورانگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد رومی و به ویژه عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد، از شگفتیهای ادب فارسی است. دربارهی این عشق اسرارآمیز و گنجینهی بیهمتای اشعاری که با اوزان طربانگیز و پرجنبش بر اثر تابش آفتاب وجود شمس بر هستی مولانا پدید آمد بسیار گفته و نوشتهاند. از سویی شیفتگان سخن مولانا به خیال خویش برای بزرگداشت او قصهایی اغراقآمیز ساخته و پرداختهاند و از سوی دیگر، مخالفان و تنگنظران، نسبتهایی ناروا در حق او روا داشتهاند و به طور کلی هر دو دسته از ظن خویش، رفتار و گفتار او را تعبیر و تفسیر کردهاند. این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که مهاجرت مولانا به قونیه و ترک ایران به همراه پدر، که در کودکی او روی داد، طبعا پژوهش در زندگانی او را برای مورخان و تذکرهنویسان به امری دشوار مبدل کرد. با این همه از خلال نوشتههای کسانی که در زمان نزدیک به دوران حیات مولانا، یا پسر او سلطان ولد، میزیستهاند میتوان تا حدی با شرح حال و رویدادهای زندگی او آشنایی یافت. نوشتار حاضر شرحی است بر زندگانی مولانا و حوادث دوران حیات وی که در قالب رمان و به همراه سرودههایی از مولانا به مناسبتهای گوناگون، فراهم آمده است.