نظر شما چیست؟
کتاب امواج، یکی از رمان های محبوب ادوارد گراف فون کایزرلینگ است. رمانی احساسی که در آن از عشق و دلبستگی کنتسی زیبا به نام دورالیسه به استاد نقاشی اش با سبکی مبهم سخن به میان آمده است. عاشقانه ای زیبا که در نوع خود منحصر به فرد است.

کایزرلینگ رمانِ بزرگ امواج (Die Welle) را در سال 1911 به رشته ی تحریر در آورد که طی یک نظرسنجی اینترنتی در سال 2000 جز صد رمان محبوب جوانان اروپایی شناخته شد.

ادوارد گراف فون کایزرلینگ (Eduard von keyserling) یکی از نویسنده گان و نمایش نامه نویسان بزرگ و معتبر آلمان و از پیروان مکتب رئالیسم و امپرسیونیسم ادبی بوده است. اجداد وی از اشراف آلمان محسوب می شدند. وی در رشته های حقوق، فلسفه و تاریخ هنر تحصیل کرد و سپس در شهر وین اتریش به نویسندگی به صورت نویسنده ای آزاد پرداخت و مدت های مدیدی را نیز در کشور ایتالیا به سر برد اما در اواخر عمر در سال 1907 به شهر مونیخ در زادگاه اش کشور آلمان کوچ کرد و تا پایان عمر در همین شهر ماند.

ادوارد فن کایزرلینگ به عنوانِ فونتانه حوزه ی بالتیک شناخته می شود. داستان وی در مورد کنتس دورالیسه زیبا که در مرکز این رمان بزرگ قرار دارد، به اتفاق آرای نویسنده گان مطرح آلمان به عنوان اثری بزرگ شناخته شده است.

در بخشی از کتاب امواج می خوانیم:

دورالیسه تنها در ساحل راه می رفت. وی هر روز ساعت ها این کار را می کرد، این محتوای زندگی اش بود. وی می خواست به هانس خدمت کند، می خواست نزد او باشد، می خواست نسبت به او وفادار باشد. آن جا هم وی درد خویش را عمیقاً حس می کرد، می توانست برای عشق اش ماتم بگیرد، می توانست مفلوک باشد، چرا که اگر نمی توانست، پس آن گاه چه می داشت و آن گاه او چه می بود؟ سپس همه چیز در اطراف و درون اش خالی بود.

یک چیز دیگری بود که در آن راهپیمایی ها و گردش ها او را همراهی می کرد. وقتی او این گونه در کنار امواج راه می سپرد و امواج نیز با آن غلغلک های آرام شان از ماسه ها تا اندامِ خودِ او را می پوشاندند، به نظرش می آمد که انگار دریا می خواهد در مورد موضوعی او را متقاعد سازد.

درباره ی چیزی که او با آن مخالفت می کرد، با آن نزاع داشت، گاه آن چنان نزاع محکمی که او با صدایی بلند در آن غرش امواج با خودش می گفت:"نه، نه." فقط این دعوا با دریا بود که برای او جاذبه ای تحریک کننده داشت. گاه همه ی این ها از دست اش خارج می شدند، سپس وی بی هیچ تأملی در نظاره ی خطوطِ ظریفی غرق می شد که آب آن ها را بر ماسه ها نوشته بودند.

در چشم انداز صدف های زرد لیمویی، آبی ی روشن و صورتی ی روشن که مانند گُل هایی کوچک بر ساحل پاشیده شده بودند، غرق می شد. یا آن که با نگاه امواجی را که با شتاب بی این که به یک دیگر برسند، از پی هم فرو می دویدند، دنبال می کرد. ماه سپتامبر که رو به انتها می رفت با خود روزهای گرم تابستانی را آورده بود. دورالیسه دورتر رفت، او تا نزدیکی های فانوس دریایی پیش رفت.
دیویی :
‏‫‭۸۳۳/۹۱۴
کتابشناسی ملی :
3797164
شابک :
978-964-374-585-1
سال نشر :
1394
صفحات کتاب :
264
کنگره :
‏‫PT۲۶۳۳‭‬ ‭/ ‮الف‬۹۳۷‏‫‭‮الف‬۸ ۱۳۹۴

کتاب های مشابه امواج