"حواس تان باشد!"
مردی که در پذیرش هتل کار می کرد، نگاهی کنجکاوانه به یولیان انداخت.
"پارسال یک نفر غرق شد.رفت و برنگشت. الان به نظر نمی آید، اما جریان آب..."
یولیان گفت: "خیال تان راحت باشد، راحت راحت!"
"هیچ اثری از آن بیچاره پیدا نشد."
یولیان سرش را با تاسف تکان داد و حوله را روی دستش انداخت.
در گردان، قرچی کرد، به حرکت درآمد و به او راه داد...
کنگره :
PT۲۶۷۸/ل۸آ۳ ۱۳۹۰
شابک :
978-964-374-366-6