وقتی غولهای قوزی پلنشین محله یکی بعد از دیگری ناپدید میشوند، «بنجامین بلانک» مشکوک میشود. او پسر نوجوانی است که با عمو «تاویش» زندگی میکند و بیشتر از هر چیزی توی دنیا عاشق ماجراجوییهای عجیب و خیرهکننده است. فکر میکند حتما کلک و حقّهای در کار است. دست به کار میشود تا راز ماجرا را کشف کند و اینطور میشود که به تور «هیولای غولی آدمخوار چشم چرخشی» میافتد و درگیر جنگ و خطرهای باورنکردنی و شگفتانگیز با هیولاها میشود... .