کتاب هم نفس، رمانی عاشقانه نوشته محدثه اجانلی، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از رمان هم نفس می خوانیم:
ولی چیزی در دل سوگند می گفت که مقصود واقعی پدر از این سفر چیز دیگریست و رفاه و زندگی بهتر، تنها بهانه ای است که پدر توانسته برای این سفر بیاورد. برای سوگند عجیب بود که این سفر چه اهمیت خاصی برای پدر دارد که حاضر شده حتی به فکر فروش ملک و املاکش بیافتد. دلیل واقعی این سفر هر چه بود، سوگند نمیدانست!
صدای موبایل، سوگند را از افکارش بیرون آورد. سوگند درون کیفش را جست و جو کرد و موبایل را برداشت. همکلاسی اش الیکا، اکنون پشت خط بود:
آخه تو کجایی دختر؟
برای خودم متأسفم تنبل ترین دختر دنیا از من زودتر رسیده!
آره بابا! من یه ساعتی میشه که اومدم. همه منتظرتن. کجایی؟ راه افتادی یا نه؟
سوار ماشینم. فرناز رو سرگرم کن تا خودم رو برسونم.
باشه عزیزم. دیگه امری نیست؟!
نه خداحافظ.
کنگره :
PIR۸۳۳۴ /ج۲۴ھ۸ ۱۳۹۴
نظر دیگران //= $contentName ?>
رمان بسیار خوب و زیبایی بود...