پوملو، فیل فیلسوفِ صورتی، خوب که به اطرافش نگاه کرد، فهمید که دنیا رنگارنگ است. او «آبیِ» آسمان را شناخت و فهمید با «آبیِ» یخزدهی زمستان و «آبیِ» خاموش و تاریک شب فرق میکند. پوملو فهمید که پرتقال «نارنجیِ» نارنجی است، غروب آفتاب هم «نارنجی» است و کمکم فهمید پاییز هم «نارنجی» است؛ یکجور نارنجیِ غمانگیز. پوملو اینطوری با دنیا و رنگهایش آشنا شد و فهمید یکعالمه «قرمز» در دنیا وجود دارد که هیچکدام شبیه آنیکی نیست...