نویسنده معتقد است که هیچ یک از شاخه ها و شعب علوم جدید که واسپس انقلاب فرهنگی (رسانس اروپای غربی) جوانه زده و به برگ و بار نشسته اند، بی تاثیر و منفک از سه رشته مهم زیست شناسی، روانشناسی و جامعه شناسی نبوده و نیستند و اساسا بدون توجه به جایگاه و تعریف انسان در این علوم امکان گفت وگو درباره او و سازکارش در این پهنه عالم بیهوده می نماید.
در همین راستا، کتاب درآمدی بر نقد مبادی علوم جدید نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی درصدد نشان دادن جایگاه انسان در این علوم و نحوه تفکیک ناپذیر آنها است تا مقدمه ای برای گشودن باب گفت وگو درباره مبادی علوم جدید شود.
این کتاب در دو فصل تنظیم شده که در فصل اول با عنوان از راز تا مساله تفاوت های فکری و روحی انسان پیشین و انسان امروز غربی را بیان می کند و به مخاطب نشان می دهد که حکیمان عالی مقام و بزرگان اهل معرفت در پی کشف چرایی ها بودن. چرا آمدن و چرا رفتن؟ اما انسان غرب زده در پی چگونگی است و حتی مترصد آن است که با تکیه بر علوم جدید بر مرگ نیز فایق بیاید.
در این فصل دو نگاه و دو نوع شناسایی متفاوت رحمانی و شیطانی پیرامون انسان مطرح است که در کنار بسیاری از شاخصه های مرعوبیت افراد نسبت به غرب یکی از ملاک های مهم تفاوت گفتمان غربی نوع نگاه به بشر و نسبت آن با جهان هستی معرفی می شود.
نظریه تکامل و بسط آن در روانشناسی و جامعه شناسی عنوان فصل دوم کتاب است که نویسنده چرخش 180 درجه ای غرب را به تصویر می کشاند و پیوند و پیوستگی سه علم مهم و محوری این عصر با تحولات فکری و فرهنگی اروپای عصر روشنگری و رسانس را نشان می دهد.
مؤلف در این فصل با ارایه نظرات اندیشمندان غربی نوع نگاه آنان نسبت به هستی و انسان را برای مخاطب روشن و از بی توجهی و انکار ماورای طبیعت آنان سخن می گوید و تاکید دارد که این سیر تحول نوعی افراط در رویکرد به طبیعت است.
کنگره :
B۷۹۸/ف۲ش۷ ۱۳۸۹
کتابشناسی ملی :
م۸۴-۱۰۱۵۹