این کتاب داستان خانوادهای سفیدپوست است که به غرب کوچ میکنند و با زندگي و آداب و رسوم سرخپوستها آشنا ميشوند. اين خانواده كشاورز در قرن نوزدهم و در روستاي «والنات گرو» اقامت دارند. شخصيت قهرمان اين داستان «لورا»، دختر دوم خانواده است كه از كودكي تا دوران تدريساش در مدرسه و ازدواجش در رمان، مورد برررسي قرار ميگيرد. موضوعاتي چون عشق، دوستي و ايمان تممايه اصلي داستان را تشكيل ميدهند. اين خانواده در اين داستان هجوم سفيدپوستها به آن سرزمين و راندگي ساكنان اصلي آنجا را از موطن اجداديشان به چشم ميبينند و سعي ميكنند با آن مبارزه كنند.