رویا بیژنی تمام حرف های دلنشیش را در کتاب من محکوم استادی توام: نامه هایی به مرتضی ممیز، برای استادش نوشته است. خاطراتی از کلاس های تصویر سازی و گرافیک با استادش، که به شناخت بیشتر پدر طراحی گرافیک ایران کمک می کند.
مرتضی ممیز (Morteza Momayez)، پدر طراحی گرافیک و تصویرسازی ایران است که در سال ۱۳۴۸ زمانی که از پاریس به ایران برگشت، با توجه به تحصیلاتی که در داخل و خارج کشور داشت، پیشنهاد ایجاد رشته گرافیک را به دانشکده هنرهای زیبا ارائه کرد.
مرتضی ممیز، در دوران دانشجویی هم دوره ی هنرمندانی مانند سهراب سپهری، پرویز کلانتری و ژازه طباطبائی بود.
رویا بیژنی در کتاب من محکوم استادی توام می گوید: این نامه ها سراسر حرف هایم بود برای استادم ممیز و همه ی آرزویم خواندن توسط ایشان بود که نشد. نشد که بخواند.
گرچه هنگام چاپ این نامه هام در مجله ی کتاب ماه، او هنوز زنده بود؛ اما آنقدر بی جان و دردمند بود که فرصت خواندنش را نیافت. آرزویم را همراه خودش برد آن دورترها.
در بخشی از کتاب من محکوم استادی توام می خوانیم:
من، بیست و دو ساله ام و تو خیلی بیشتر از من.
اسمم "رویا بیژنی " است. نه، دروغ گفتم. من میترا شاهسوندم. راستش را بخواهی، شیوا شعربافم!!
شاید هم سهیل رکنی باشم. عباس احسانجو هم می توانم باشم یا آن پسر چاق عاشق پیشه ی آذری که هر وقت با دوست دختر پر ادای همکلاسش دعوایش می شد، تمام گل های دانشکده را می چید برای منت کشی. طاهری را می گویم. یادت می آید؟
نمی شناسی اش . نه؟
می دانم. تو هیچکدام از ما را نمی شناسی!
بگذریم.
من هر که باشم، تو هنوز مرتضی ممیزی.
همان استادی که سبیل های بلند و از بناگوش رفته اش، شکوه و هیبتی دارد که دانشجویانش نام اصلی شان را کنار او فراموش می کنند.
از دیروز تا به حال عصبانی ام.
دیروز کارهایم را دیدی و گفتی این مزخرفاتت را از روی دیوار بکن بینداز دور تا حالم ازین بدتر نشده و من خیلی عصبانی ام.
تقصیر من نیست. تقصیر تو هم نیست.
من جوانم و آرزومند.
تو پیری و بی حوصله.
شابک :
978-964-374-600-1
کنگره :
PIR8335 /ی446م9 1394