بعد از نماز صبح دردش کمی فروکش کرده بود. ثریا صبحانه نعمت اله را آماده کرد که بخورد و برود سرکار؛ بیشتر از این نمیتوانست در خانه بماند. نعمت اله چایی را که برد سمت دهانش، با ثریا چشم در چشم شد. لحظهای مکث کرد. چایی را گذاشت روی سفره و گفت: «ثریا دیشب برای یه لحظه فکر کردم امشب رو دیگه صبح نمیکنم. پیش خودم گفتم تموم شد. داشتم فکر میکردم که باید از همه چی دل بکنم. به همه فکر کردم، دیدم میتونم از همه دل بکنم، حتی بچهها، ولی از تو نه؛ دیدم چقدر محاله بتونم از تو دل ببرم...» اشک گوشه چشم ثریا جمع شد؛ زبانش از شوق آنچه میشنید بند آمده بود، فقط با چشمهایش به نعمت اله فهماند که او هم ...
صفحات کتاب :
184
شابک :
9786003305250
کتاب های مشابه
تو جای همه آرزو هایم ( زندگی شهید فاطمیون نعمت الله نجفی )