این کتاب از مجموعه «قصههای حنانه» است که در آن «حنانه» به همراه خانوادهاش برای گردش به یک طبیعت زیبا میروند اما در آنجا با رفتار بیادبانه یک پسربچه روبهرو میشوند و پس از آن «حامد» برادر حنانه در یک باتلاق گرفتار میشود. حنانه که در فکر ادب کردن آن پسربچه بیادب است با صحبتهای پدربزرگش متوجه میشود که جواب بدی را با بدی نمیدهند.