صیاد همین طور که فکر می کرد غذایش را از کیفش بیرون آورد. همین که اولین لقمه را به دهانش گذاشت، دید که عقاب با سرعت به طرف او می آید. ناگهان عقاب شیرجه زد و غذای صیاد را به چنگال گرفت و با خود برد. شکارچی که غذایش را از دست داده بود، از جا بلند شد و به سرعت به دنبال عقاب دوید. او از کار عقاب خیلی عصبانی و ناراحت بود. او داد زد: «ای عقاب بدجنس! من تو را آزاد کردم،اما تو غذای مرا دزدیدی! آیا جواب خوبی من به تو این است؟!»
دیویی :
دا808/83ق198ف 1386